ترجمه نهج البلاغه

اسدالله مبشری

نسخه متنی -صفحه : 211/ 135
نمايش فراداده
نيز بخشى از همان نامه: همانا كه امام رهبر و پيشواى رهزن، يكسان نيستند. و دوستدار پيمبر و دشمن پيمبر با يكديگر مساوى نمى باشند. است خويش نگرانم نه براى مشرك ُره ول الله- صلى الله عليه و آله- گفت: من نه براى امت خود. چه، خداى مومن ، مومن را به سبب ايمانش از راه كج باز مى دارد و مشرك را به سبب شرك مقهور مى سازد. اما بيم من بر شما از كسانى است كه به دل منافقند و به زبان حقگو، به زبان آن مى گويند كه شما آن را نيكو مى شماريد و به كردار آن مى كنند كه شما آن را زشت مى دانيد

نامه 028-در پاسخ معاويه

نامه امام (ع) در پاسخ معاويه (سيدرضى اين نامه را از زيباترين نوشته ها دانسته است.) اما بعد، نامه تو به من رسيد. در آن چنين ياد كرده اى كه خداى، محمد- صلى الله عليه و آله- را براى ابلاغ دين خود برگزيد و آن رسول گرامى (ص) را با اصحاب خاص مويد و منصور داشت. همانا كه روزگار از تو امرى شگفت آور بر ما آشكار ساخت كه پنهان مى نمود، چه، از فداكاريهاى ما در راه حق و احسانهاى خداى بر ما، و از نعمت خويشاوندى ما با رسول اكرم (ص) كه خداى به ما ارزانى فرموده است سخن آغاز كردى. اين كار تو به كسى ماند كه به حجر خرما فرستد، يا به كار شاگردى نوآموز كه استاد تيراندازى خويش را به مبارزه طلبد. سپس چنين گفته اى كه فلان و فلان در اسلام برتر مردم بوده اند. مطلبى را يادآورى كرده اى كه اگر درست باشد تو را از همه آن برتريها بر كران مى دارد. و اگر نادرست باشد، عيب آن دامان تو را نمى آلايد. اما تو كجا و تشخيص ميان مردم برتر و فروتر كجا؟ تو كجا و تميز بين كارگردانان امت و آنان كه محكوم حكم آنانند كجا؟ آزاد شدگان و فرزندانشان را چه رسد كه مهاجران نخستين و ترتيب درجات و تعريف طبقاتشان را بشناسانند. دريغا كه آهن پاره اى طنين د رافكنده است كه پهلوى تيرهاى پران جاى گرفته و كسى كه بايد فرمانبردارى كند، خويش را در كسوت فرمانروايى عرضه مى دارد. اى انسان آيا پاى در گليم خويش فراهم نمى كشى و از كوتاه دستى خود آگاه نيستى و در آن واماندگى كه اندازه ارزش توست واپس نمى نشينى؟ نه شكست مغلوب به تو مربوط است نه پيروزى پيروزمند! تو، پيوسته راه كج مى پويى و از جاده ميانه مى گردى. آيا نمى بينى- روى سخن با تو نيست بلكه نعمتهاى خداى را بر مى شمارم- كه گروهى از مهاجران و انصار در راه خداى به شهادت رسيدند و همه را در پيشگاه پروردگار پايه اى است اما وقتى شهيد ما به شهادت رسيد وى را سرور شهيدان ناميدند و رسول گرامى (ص) او را به اين مخصوص فرمود كه با هفتاد تكبير بر وى نماز گذاشت. آيا نمى بينى كه قومى دستشان در راه خداى از بدن جدا گرديد و همه را درجه فضيلت نزد خداى محفوظ است اما وقتى دست يكى از ما از پيكر جدا شد به او طيار در بهشت و داراى دو بال لقب دادند. اگر خداى از خودستايى نهى نفرموده بود، گوينده برتريهاى بى شمار يادآورى مى كرد كه دل گروندگان به حقيقت آن برتريها را در مى يافت و شنودن آن هرگز بر گوش شنوندگان گرانى نمى نمود. پس اينك كه تيرت به سنگ آمده است سر خود گير. ما، برآوردگان و تربيت يافتگان پروردگار خويشيم، سپس مردم برآوردگان و تربيت يافتگان مايند. ارجمندى كهن ما و بخشندگى معمول ما و برتريهاى ما بر خويشاوندان تو، هرگز ما را از آن باز نداشت كه با شما آميزش كنيم. از اين روى با روش مردمى برابر، از شما زن گرفتيم و به شما زن داديم. اما دريغ كه شما را اهليت نبود. آرى چگونه چنين تواند بود، حالى كه پيمبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم از ما، و تكذيب كننده از شماست اسدالله از ما و اسدالاحلاف از شماست دو سرور جوانان بهشت از ما و بچگان دوزخ از شما پر فضيلت تر زن جهان از ما، و حماله الحطب از شماست.

اينگونه برتريهاى ما و كاستيهاى شما بسيار است تا آنجا كه اسلام آوردن ما به گوش همگان رسيد و شرف و اعتبار ما را به روزگار جاهلى هيچكس انكار نكرد. و بارى تعالى فضايل نادره و استثنايى ما همه را در كتاب خود بيان فرموده است: و اولو الارحام بعضهم اولى بعض فى كتاب الله و (ان اولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبى و الذين آمنوا و الله ولى المومنين). (نزديكتر مردم به ابراهيم آنانند كه پيروى وى كنند، و اين پيمبر است و آنان كه ايمان آوردند. خداى ولى مومنان است). پس ما به پيمبر گرامى (ص) از يك سو به سبب قرابت از همه نزديكتريم و از يك سو به سبب طاعت. در روز سقيفه، هنگامى كه مهاجران حجت آوردند كه از انصار به رسول خداى (ص) نزديكترند به حجت بر آنان پيروز گشتند. پس، اگر آن پيروزى راست باشد حق با ماست نه با شما، و اگر انصار پيروز باشند نيز ادعاى آنان به خودشان مربوط است. در نامه خود به خطا پنداشته اى كه من به همه خلفا رشك مى برده ام و با همه سركشى مى كرده ام. بارى اگر چنين بوده، به تو جنايتى وارد نشده است تا از تو عذر خواهم: اين نقيصه اى است كه ننگ آن به تو روى ندارد. نيز گفته اى كه مرا آنسان كه شترى مهار شده را مى كشند، كشيدند تا بيعت كنم. به خداى سوگند كه خواستى مرا خوار كنى اما ستودى، خواستى رسوا كنى اما رسوا شدى، چه، ندانستى كه مسلمان تا آن هنگام كه در دين خود بر سر يقين باشد و در يقين خويش استوار، چه باك اگر مظلوم باشد. در اين حجت نيز روى سخن با ديگران است. اما زمام سخن را چندان كه بر قلم جارى شد رها كردم.

ديگر از حادثه قتل عثمان ياد كرده بودى. در اينجا روى سخن با توست و بايد به تو پاسخ گفت، چه، خويشاوند اويى. پس اينك انصاف ده كه كداميك از ما دو تن با او دشمن تر بوديم؟ و شيوه كشتن او را بهتر مى دانستيم؟ آيا آن كس كه درباره او يارى ها نمود و از او تمنى كرد كه به جاى خود بنشيند و از كارهاى ناروا دست شويد؟ و آن كس كه او را از شر دشمنان رهانيد؟ يا آن كس كه بارها عثمان از او يارى خواست و او واپس رفت و عوامل گوناگون مرگ را چندان پيرامون وى پراكند تا حادثه روى داد. نه به خدا سوگند چنين نيست. تو او را كشتى. (قد يعلم الله المعوقين منكم و القائلين لاخوانهم هلم الينا و لاياتون الباس الا قليلا). (همانا كه خداى، كسانى از شما را كه ديگران را از شركت در جنگ باز مى دارند مى شناسد و مى داند آنان كيستند كه به برادران خود مى گويند به سوى ما بياييد و جز اندكى به جنگ روى نمى آورند). و شان من نيست كه از عيبجويى كه از بدعتگذاريهاى او مى كردم عذرى بياورم. پس اگر گناه من درباره عثمان، آن ارشادها و راهنمايى ها باشد كه در حق او به جاى آوردم پس بسا كسا كه ملامت بينند، حاليكه او را گناهى نباشد. چه بسيار نصيحتگوى صادق كه او ر ا غرض آلود پندارند. و اراده من (جز اصلاح كار به ميزان توانايى من نيست و توفيق من جز به دست خداى نباشد. كارساز و نگهبان من اوست و به دل و به كردار به او مى گروم.- سوره هود- آيه 88( نيز گفته اى كه من و ياران مرا نزد تو جز شمشير چيزى نيست همانا كه پس از گفته هاى اسف آور و گريه هاى خود مرا به خنده درآوردى. چه هنگام فرزندان شير مرد عبدالمطلب را از دشمن گريزان و از شمشير ترسان ديده اى؟ اندكى مهلت ده تا حمل وارد كارزار گردد. آن كس كه او را مى طلبى به زودى تو را طلب خواهد كرد. و چيزى را كه دور مى پندارى به تو نزديك خواهد شد و من با سپاهى گران از مهاجر و انصار كه جنگاورانى سخت چنگند و گرد از ميدان نبرد برمى انگيزند و كفن جامه آنان است، و ديدار پروردگارشان را از هر ديدار دوست تر دارند، شتابان به سوى تو خواهم آمد. نژاد جنگجويان بدر نيز همراه آنانند با تيغهاى بران هاشمى كه تو محل فرود آمدن آن شمشيرها را در برادر و دايى و نياى خويش و در اهل و پيوندت مى شناسى و به چشم ديده اى. و ماهى من الظالمين ببعيد. (آن شمشيرها از ستمكاران دور نيست).