نيز نامه امام (ع) به معاويه اما بعد. اينك آن هنگام فرا رسيده است كه با چشم بينا سود خويشتن را از راه مشاهده امور دريابى. اما به تمناى باطل و با دروغسازى و نيرنگ بازى و بى پروايى كه دست افزار و سرمايه توست ادعاى مقامى دارى كه از پايه تو بسى فراتر است و از راه ربودن مالى كه تو را نيست، هم آن راه نياكان خويش پيش گرفتى تا از حقيقت بگريزى، و كارى را كه بر تو از نگاهبانى گوشت و خونت بايسته تر است و تو را صندوقه گوش از آن سرشار، و فضاى سينه لبريز است انكار كنى فماذا بعدالحق الاالضلال (آيا در مقابل حق جز گمراهى آشكار چيست) يا هنگامى كه روشنايى نباشد جز تاريكى و سياهى چه باشد؟ پس اينك از شبهه و صورتهاى گوناگون آن برحذر باش، چه، ديرى است كه دامان فتنه روى حقيقت فرو پوشانيده و تيرگى آن، بر چشمها پرده درانداخته است. نامه اى كه به من فرستاده بودى از سخن پردازيهاى پراكنده آكنده بود و با همه تلاش كه به ظاهر در جانبدارى صلح و صفا به كار برده بودى، نيروى آن بسى ناتوان مى نمود، و افسانه ها داشت كه رنگى از خويشتندارى بر آن نقش نبسته بود. در اين فتنه ها كه در آن فرو رفته اى مانند آن كسى كه در شنزار فرو رفته باشد، و همچون ناهوشيارى بى راهبر كه در زير زمين به تاريكى راه پيمايد. به مرتبه اى هوا گرفته اى كه رسيدن به آن از تو بسى دور است و نشانه هاى آن راه از چشم تو مستور به اوجى فراتر از انديشه باز بلند پرواز، بر قله اى با كيوان همسر و همتراز. و خدا روا نمى دارد كه مسلمانان پس از من به نيازى سوى تو آيند و با حكم تو بيرون روند. و خدا روا نمى دارد كه پيروى از فرمان تو، و قبول فرمانگذارى تو را بر مسلمانان تحميل كنم. پس، از هم اكنون به حساب خود رسيدگى كن و در كار خويشتن بينديش. آرى، اگر در بيدادگريها بيش از اين از اندازه بگذرى تا آنجا كه بندگان خداى به جنگ با تو برخيزند، كارها بر تو بسته گردد و از چيزى كه امروز از تو قبول مى افتد باز مانى.
نامه امام (ع) به عبدالله پسر عباس (اين نامه را قبلا نيز با عباراتى ديگر آورده ايم) اما بعد ، همانا بسيار باشد كه آدمى به سبب دست يافتن به چيزى كه در هر حال به او خواهد رسيد شادمان مى گردد و از نرسيدن به چيزى كه در هيچ حال نصيب او نخواهد بود اندوهگين مى شود. پس مباد كه بالاترين هدف تو در دنيا، رسيدن به لذت ، يا فرونشاندن خشم باشد بلكه، بايد همت همه در آن بندى كه باطلى را نابود سازى و حقى را زنده كنى و بايد كه شادمانى تو آن باشد كه پيشاپيش خويش كردار نيكو فرستى و دريغت از آن، كه اندوخته اى بر جاى گذارى و بايد كه تلاش تو براى سراى باقى باشد.