هر كس، جمله نمى دانم را رها كند هلاك گردد.
من راى پير كهنسال را از دلاورى نوجوان دوستر مى دارم. (به جاى دلاورى نوجوانان، حضور نوجوانان براى حمله به دشمن نيز روايت شده است)
عجبا از كسى كه از بخشايش خداى نااميد باشد، حال آنكه از خداى، رخصت آمرزش طلبيدن دارد.
ابوجعفر محمد بن على الباقر كه درود خداى بر آنان باد، از آن سرور آزادگان حكايت كرده است كه فرمود: بر روى زمين دو پناهگاه از عذاب خداى موجود بود: يكى از آن دو از ميان ما رفت، اما آن ديگرى باقى است. پس آن را از دست مدهيد و در آن آويزيد. پناهگاهى كه از ميان ما رفت رسول خداى (ص) بود، و پناهگاه باقى طلب آمرزش از خداى آمرزگار است. خداى سبحان فرمايد: (اى محمد) تا تو در ميان مردمى، خداى آنان را عذاب نكند و تا مردمان طلب آمرزش كنند خداى بر آنان عذاب نفرستد. (سيد شريف رضى گويد: اين سخنان از محاسن استخراج و از لطايف استنباط است)
هر كس بين خود را با خداى خود اصلاح كند ، خداى بين او و مردم سازگارى فرمايد. هر كس كار آن جهان خود به صلاح آورد، خداى كار اين جهان او اصلاح كند. و هر كه خويشتن را پند گويد خداى وى را نگاهدارد.
داناى تمام اوست كه مردمان را از رحمت خداى نوميد نگرداند و از مهر و نرمى او مايوس نكند و از ناگهان فروگرفتن او دل آسوده نسازد.
بى ارزشترين دانش آن است كه از زبان تجاوز نكند و ارزشمندترين آن، دانشى است كه تاثير آن در دل و فكرت پديدار آيد.
همانا كه دل نيز همچون كالبد ملول گردد. پس آسايش دل را در پى حكمتهاى نوپديد و طرفه برآييد.
مباد كه هيچيك از شما بگوييد: خدايا از فتنه به تو پناه مى برم. چه، هيچكس از فتنه ايمن نيست. بلكه آنگاه كه گرفتار فتنه به خداى پناه مى جويد، بايد كه از گمراهيهاى فتنه به حضرت او پناهنده گردد كه خداى جهان مى فرمايد: آگاه باشيد كه اموال و اولاد شما فتنه است. منظور از اين كلام آنست كه خداى پاك، بندگان را به اموال و اولاد مى آزمايد تا آشكار گردد كه از بندگان كداميك از روزى خويش ناخشنود است و كداميك به قسمت خويش خرسند. هر چند خداى سبحان به آنان از آنان داناتر است، اما غرض آن است تا كردار بندگان كه به آن شايسته پاداش و كيفر مى شوند پديدار گردد. چه، برخى، فرزندان نرينه دوست مى دارند و فرزند مادينه را ناخوش مى شمارند، گروهى به افزودن مال دلبسته اند و از پريشانحالى به رنج اندرند. (سيدرضى گويد: چنين تفسير از آيه مباركه، از كلمات بديع مولا (ع) است)
از او (ع) پرسيدند: خير چيست؟ آنگاه گفت: خير، آن نيست كه مال و فرزندانت بسيار شوند. بلكه آن است كه بر دانشت بيفزايد و بردباريت افزون گردد و به بندگى خداى، بر مردم ننازى. پس، اگر كارى نيكو كنى بايد كه خداى را سپاس دارى و اگر كارى زشت، بايد كه از او آمرزش طلبى. در دنيا دو كس از خير بهره برند: يكى گناه آلوده اى كه گناه را به توبه تلافى كند. ديگرى آن كه به سوى كارهاى پسنديده شتابد. كارى كه از روى پرهيزگارى سرزند، اندك نباشد. آرى چگونه اندك باشد كارى كه در پيشگاه الهى مقبول افتد!