نزديكتر مردم به پيمبران آنانند كه به احكامى كه پيمبران از سوى خداى آورده اند داناتر باشند آنگاه اين آيت كريم فرو خواند: همانا نزديكترين مردم به ابراهيم آنان بوده اند كه پيروى او كردند، نيز نزديكتر به ابراهيم اين پيمبر است و آنان كه به او ايمان آورند. آنگاه گفت: دوستدار محمد (ص) اوست كه فرمان خداى برد هر چند خويشاوند او نباشد، و دشمن محمد (ص) اوست كه نافرمانى خداى كند، اگر چه از خويشان نزديك او باشد.
بانگ مردى از مردم حرورا را شنيد كه تلاوت قرآن مى كرد و شب را به عبادت زنده مى داشت. آنگاه گفت: خفتن به يقين، بهتر كه نماز به شك.
وقتى حديثى مى شنويد براى تفكر كردن بياموزيد، نه براى نقل كردن، كه راويان علم بسيارند و رعايت كنندگان آن اندك.
مولا (ع) شنيد كه يكى مى گفت: انا لله و انا اليه راجعون ما از خدا و به سوى او باز گردندگان. آنگاه گفت: سخن ما به اينكه ما از خداييم اقرار ماست به بندگى خداى كه از آن اوييم و گفتار ما كه به سوى او باز مى گرديم اعتراف ماست به اين كه مرگ پذيريم.
هنگامى كه جماعتى روياروى به ستايش وى پرداختند گفت: بار خدايا تو به نفس من داناترى تا من، و من به نفس خويش آگاهترم تا اينان. بار خدايا ما را بهتر از آن گردان كه اينان مى پندارند و از آنچه اينان به آن آگاهى ندارند ببخشاى.
برآوردن نيازهاى مردمان جز با سه خصلت روا نيست : كوچك شمردن آن نياز، تا برآوردن آن بزرگ نمايد، و پنهان داشتن آن تا خود آشكار گردد، و شتاب كردن در برآوردن آن، تا نيازمند را گوارا افتد.
مردم را زمانى فرا رسد كه جز سخن چين را دستگاه نباشد و جز زشتكار را زيرك نشمرند و جز راستكار ناتوان نماند. صدقه دادن را تاوان انگارند و پيوستن به خويشاوندان را منت شمارند و بندگى خداى را مايه برترى پندارند. در چنان روزگار، مشورت با زنان، و فرمانروايى خردسالان، و تدبير خواجه سرايان و نامردان حكومت كند.
بر پيكر آن سرو آزادگى جامه اى فرسوده ديدند پينه بر پينه دوخته. سبب پرسيدند، گفت: اين جامه، دل را فروتن گرداند و نفس سركش را رام سازد و مومنان از آن پيروى كنند.
همانا كه دنيا و آخرت دو دشمن ناهمگونند و دو راه جدا دارند. پس هر كس كه دنيا را دوست داشت به آن دل بست و آخرت را دشمن گرفت، و از آن روى گردانيد. اين دو جهان بسان خاور و باخترند. آن كس كه ميان آن دو، راه پيمايد، به هر يك نزديك شود از آن يك دور گردد. پس، اين چنين، دو جهان گويى دو زنند از يك شوى، كه پيوسته با يكديگر ناسازگار باشند.
از نوف بكالى روايت كرده اند كه گفت: شبى على اميرمومنان (ع) را ديدم كه از بستر برخاست و به ستارگان نظر انداخت. مرا گفت: اى نوف خوابى يا بيدار؟ گفتم بيدارم اى اميرمومنان، سپس گفت: اى نوف در اين جهان خوشا حال پرهيزگاران كه مشتاق آن جهانند. اينان طايفه اى هستند كه زمين زيراندازشان است و خاك بسترشان، و آب، نوشابه گواراشان. قرآن را شعار خود دانند و دعا را دثار و مسيح آسا پيوند از دنيا بريده اند. اى نوف، داود (ع) در چنين ساعت از شب از بستر برخاست و گفت: اين ساعت زمانى است كه هيچ بنده، خداى را نخواند جز آنكه درخواست او برآيد مگر، ده يك گيران و جاسوسان خبرچين، و دستياران و چوبك زنان حاكمان ستمگر، يا طبل كوبان و طنبورنوزان.