نگر كه تنگدستى از جمله بلاهاست و سخت تر از تنگدستى رنجورى تن است و دشوارتر از رنجورى تن بيمارى دل است. هان كه تندرستى، پرهيزگارى دل است.
مومن را بايد كه اوقات خويش به سه بخش تقسيم كند: ساعتى با خداى خويش به راز و نياز آغازد و ساعتى به صرف فراهم آوردن روزى سازد و ساعتى در خلوت دل به لذتهاى حلال و زيبا پردازد. خردمند را جز در سه حال سفر نشايد: اصلاح گذران زندگانى، گام زدن در راه معاد لذت غير حرام.
در دنيا پرهيزكار باش تا خداى تو را بر عيبهاى آن بينا گرداند و غافل مباش چه از تو غفلت نشود.
سخن گوييد تا شناخته گرديد، همانا كه آدمى در زير زبان خويش پنهانست.
مشك چه پاكيزه چيزى است. جاى آن خفيف و بوى آن لطيف است.
گردنكشى رها ساز، خودبينى خاكسار كن و به ياد مرگ باش.
از دنيا آنچه تو را رسد برگير و از آنچه از تو روى گرداند روى بگردان. اگر چنين نكنى بارى در طلب جانب بزرگوارى فرو مگذار.
بسا گفتار كه از صولت نافذتر باشد.
چيزى كه به آن مى توان ساخت زندگانى را بس.
خوشا مرگ و بدا زبونى، خوشا به اندك ساختن و از روى نياز به اين و آن نپرداختن. نصيبه مقدار اگر چه بى كوشش به دست نيفتد به كوشش نيز فراچنگ نيايد. روزگار از دو روز تركيب شده است: روزى به سود تو و روزى به زيان تو. پس اگر روز به سود تو باشد سركش مشو. و اگر به زيان تو، بردبار باش.