و در آن، چگونگى اصحاب خود را به صفين هنگامى كه مدتى دراز آنان را از جنگ با اهل شام جلوگيرى فرموده بود بيان مى كند. پس، مردم به شوق بيعت مانند انبوه شتران تشنه و از بند رها كه ساربانشان واگذاشته باشد و افسار گسسته به آبشخور هجوم برده باشند شترانى كه درهم مى اوفتند و يكدگر را فرو مى كوبند پيرامون من در هم افتادند چندان كه پنداشتم بر سركشتن منند يا بعضى از آنان در برابر من بعضى ديگر را خواهند كشت. چندان ظاهر و باطن اين امر را سنجيدم و از هر جهت وارسى كردم كه خواب از سرم در ربود. ديدم، يا بايد با آنان پيكار كنم، يا آنچه را محمد صلى الله عليه و آله آورده است انكار نمايم. و پيكار با آنان از رنجهاى عذاب خدا آسانتر بود و مرگهاى دنيا از مرگهاى آخرت سبكتر.
در پاسخ اصحاب در سرزمين صفين كه مى پنداشتند در رخصت كارزار با شاميان، از سوى مولا عليه السلام درنگى روى داده و جنگ به عقب افتاده است اما گفتار شما كه مى گوييد: آيا ناگوارى مرگ موجب اين درنگ و تاخير است؟ سوگند به ذات بيچون كه هيچ باك ندارم كه من به سوى مرگ روم يا مرگ به سوى من آيد. اما اين كه مى گوييد تاخير روا داشتن در كارزار از آن روست كه درواجب شناختن جنگ با مردم شام ترديد دارم به خدا سوگند كه يك روز هم پيكار را به تاخير نينداخته ام مگر به اين اميد كه طايفه اى از آنان به من بپيوندند و به وسيله من راهنمايى گردند و در پى نور من گام نهند و در پرتو رهبرى من از ظلمات به در آيند و با ديده ضعيف به روشنايى راه مرا بنگرند. اين كار را پيش از كشتار آنان در گمراهى شان دوست مى دارم، اگرچه آنان، خود مسئول و گرفتار كار خويشتنند و به گناهان خود باز مى گردند.
كه در آن اصحاب رسول الله (ص) را وصف مى گويد و آن در روز صفين بود در حينى كه مردم را به سازش فرا مى خواند ما با رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بوديم و پدران و فرزندان و برادران و عمويان خود را مى كشتيم. اين كار، جز ايمان را گردن نهادن به امر حق و جز پايدارى در راه راست، و شكيبايى بر سوزش درد، و كوشش در جهاد و بازكوشى با دشمن، در ما نمى افزود. گاهى، مردى از ما و مردى از سپاه دشمن چون دو گاو نر شاخ در شاخ درهم مى آويختند و هريك خواهان اين كه جان آن ديگرى را بستاند تا كداميك به حريف شرنگ مرگ بچشاند. گاهى ما بر دشمن پيروز مى گشتيم و گاهى دشمن بر ما. خداوند چون راستى و وفادارى مارا مشاهده كرد خوارى و مسكنت را نصيب دشمن ما فرمود و نصرت و يارى بر ما فرو فرستاد تا اسلام همچون شترى كه گردن را بر زمين چسباند و آرام گردد، استقرار يافت و در مكانهاى خود جاى گرفت. به جان خودم سوگند كه اگر ما نيز چون شما كار مى كرديم ستون دين برپاى نمى گرديد و هيچ شاخه اى بر درخت ايمان سبز نمى گشت به حق خدا سوگند كه از اين كارها خون خواهيد دوشيد و جامه پشيمانى خواهيد پوشيد.