ترجمه نهج البلاغه

اسدالله مبشری

نسخه متنی -صفحه : 211/ 46
نمايش فراداده
اى مردم، به زودى شما را زمانى فرا رسد كه اسلام در آن زمان وارونه گردد. همان سان كه هر چه در كوزه باشد واژگون شود. اى مردم، همانا كه خدا شما را پناه داده است كه بر شما ستم نكند، او پناه نداده است كه شما را مبتلا نسازد و نيازمايد. همانا گفته خداى سبحان است كه فرمايد: ان فى ذلك لايات و ان كنا لمبتلين (همانا كه در آن آزمايشها نشانه هاست اگر چه ما از آزمايش شدگان باشيم). سيد شريف رحمه الله عليه گويد: منظور مولا عليه السلام از: كل مومن نومه (هر مومن گمنامى است كه گناه او اندك باشد) عبارت است از شخص گمنام و كم آزار. المسابيح جمع مسياح است كه ميان مردم به منظور فساد كردن و سخن چينى رفت و آمد كند. المذابيع جمع مذياع است و آن كسى است كه در مورد غير خود وقتى سخن ناشايسته بشنود آن را فاش سازد، و به آن، آواز بلند كند. البذر جمع بذور است و او كسى است كه بسيار سبكمغز و بيهوده گو باشد.

خطبه 103-پيامبر و فضيلت خويش

اما بعد، همانا كه الله سبحان محمد (ص) را حالى برانگيخت كه هيچكس از عرب نبود كه كتاب آسمانى قرائت كند يا مدعى پيمبرى و وحى باشد. پس به كمك كسانى كه پيروى او كردند با كسانى كه سر از فرمانش پيچيدند كارزار كرد و ايشان را به سوى رستگارى راند و بر سر اين كار پايدارى نمود تا به منظور رسيد و پيش از قيام قيامت، عقب افتادگانى را كه در نيروى عقيدتى واماندگى و ناتوانى داشتند و آنان را كه در راه سير در راه گروندگان، سستى مى كردند از قيامت آگاه فرمود تا ناگهان بر آنان فرود نيايد و بى خبر در نرسد و بر سر اين كار ايستاد تا به هدف خود رسيد، آنان را به محل رستگارى شان راه نمود و مقامشان را به ايشان نشان داد، مگر به هلاكت رسيده اى را كه در او هيچ خير نبود. پس آسياب قوم به گردش در آمد و نيزه آن خدنگ گرديد و به خدا سوگند كه جاهليت را دنبال كردم تا از بيخ و بن بركنده شود و دعوت اسلامى در كار خود توفيق كامل يافت من در اين راه نه ناتوان شدم نه ترسيدم، نه خيانت ورزيدم نه سستى كردم. به حق سوگند كه من باطل را مى شكافم تا از تهيگاه آن حق را بيرون كشم. سيد رضى ره گويد: گزيده اين خطبه را در پيش گفتيم اما در اين روايت بر خلاف آنچه در پيش گفته شد زياده و نقصان يافتم و واجب دانستم آن را از نو نقل كنم.

خطبه 104-صفات پيامبر

در بعضى از صفات رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و تهديد بنى اميه و اندرز به مردم رسول اكرم (ص) آنگاه حق سبحانه و تعالى محمد صلى الله عليه و آله و سلم را مبعوث فرمود، گواه ملت و مژده آورنده و بيم دهنده. به هنگام كودكى بهترين مردم بود در بزرگسالى بزرگوارترين مردم، از نظر خلق عظيم، پاكيزه ترين پاكيزه و بخشنده تر از آن كه مردمان از باران رحمت و بخشش چشم مى داشتند. بنى اميه از شيرينى دنيا در لذتهاى آن بهره نبردند و به شير نوشيدن از پستان شتر دنيا موفق نشدند مگر زان پس كه با او مصادف گرديدند حالى كه مهار دولت دنيا در جولان بود و در دست سوارش قرار نداشت و تنگش سست شده بود حرام دين نزديك دسته اى از مردم به منزله كنار بى خار گرديد و حلال آن وجود نداشت، و به خدا سوگند در دنيا به سايه اى گسترده رسيديد تا وقتى معين زمين براى شما خالى است و دست شما در آن قدرتمند است و دستهاى آن كس كه شما را مى كشيد از شما ممنوع است و باز داشته شده شمشيرهاتان بر آنان مسلط است و شمشيرهاى آنان از سر شما باز گرفته شده است. هان بدانيد كه هر خونى را خونخواهى است و هر حقى را جويايى. همانا كه قصاص خواه ما، مانند ك سى است كه در حق خود حكم بدهد، و آن خونخواه خدايى است كه اگر به خونخواهى در پى كسى باشد آن كس او را عاجز نمى سازد و آن كس كه از دست انتقام او بگريزد از دست او رها نگردد. و آن قصاص خواه و صاحب خون پروردگار است كه كسى را كه بطلبد و تعقيب كند، آن كس او را درمانده نسازد و كسى كه از او گريخت از دست او رها نگردد. اى بنى اميه، به خدا سوگند ياد مى كنم كه پس از اندك زمانى دنيا را در دست غير از خود خواهيد ديد و در سراى دشمنان خود.

هان، بيناترين ديده ديده اى است كه كار خير را چنانكه بايد با نيم نظر ببيند هان شنواترين گوش گوشى است كه پند و اندرز را بشنود و بپذيرد. اندرز به مردمان اى گروه مردم از شعله چراغدان پند دهنده پند نيوشنده چراغ خويش برافروزيد و از سرچشمه زلالى كه از تيرگى صافى است آب برگيريد اى بندگان خدا، به سوى نادانى خود مگرويد و فرمانبردار هوا و هوس خود مباشيد. همانا كه فرود آينده به اين سراى بركنار رود بارى فرود آمده است كه سيل آن را درهم كوبيده و نابود كرده است و به علت انديشه تباه كه پياپى بر او فرود مى آيد كولباره مرگ را بر پشت خود از محلى به محلى منتقل مى كند، مى خواهد چيزهايى را به يكديگر بچسباند كه به يكديگر نمى چسبد و چيزهايى را به هم نزديك كند كه به هم نزديك نمى گردد. پس براى خدا براى خدا نه به كسى كه نيازتان را بر نمى آورد شكايت بريد نه به كسى كه كارى را كه به سود شما استوارى يافته است با راى خود مى شكند. همانا امام را جز آنچه به فرمان پروردگارش بر عهده دارد تكليفى نيست. اينك تكاليف او: ابلاغ اندرز، كوشش در نصيحت زنده نگاهداشتن سنت و برپا داشتن حدود در مورد كسى كه مستحق آن باشد باز گرداندن نصيب ص احبان حق بى آنكه از آن چيزى كاسته گردد. پس زان پيش كه گلبن دانش نخوشد به علم پيشى گيريد و زان پيشتر كه شما را به خودتان مشغول دارند و نگذارند دانش را از اهل دانش فرا گيريد و از كار زشت جلوگيرى كنيد و از ارتكاب آن باز ايستيد همانا فرمان داريد كه از ناشايست نهى كنيد اما زان پس كه خود به آن دست نيالوده باشيد.