پس از ليله الهرير مردى از اصحاب برخاست و گفت: ما را از حكميت منع كردى و سپس به آن فرمان دادى، و ندانستيم كدام دستور درستتر بود؟ پس آن مولا عليه السلام دست بر دست زد و گفت: اين، كيفر كسى است كه پيمان شكنى كند. هر آينه به خدا سوگند، من هنگامى كه شما را به آن فرمان دادم شما را به امرى ناخوشايند فرمان دادم كه خداى در آن كار خير و خوبى قرار داده بود پس اگر پايدارى مى كرديد شما را راه مى نمودم و اگر به راه كج مى رفتيد شما را به راه راست مى بردم و اگر سرپيچى مى كرديد شما را تدارك مى كردم و همانا آن كار، كارى استوار مى بود. اما به يارى چه كس آن كار را انجام مى دادم و به چه كسى پناه مى بردم؟ من بر آنم كه شما را درمان كنم حالى كه شما درد بى درمانيد مانند كسى كه خار را با خار به در آورد حالى كه مى داند كه ميل خار به خار است. بار خدايا: پزشكان اين درد جانكاه ملول گرديدند و آنان كه با ريسمان از چاه آب مى كشند ناتوان شدند. كجايند قومى كه به اسلام خوانده شدند و آن را پذيرفتند و قرآن را قرائت كردند و آن را به كار بستند به جهاد برانگيخته شدند و مانند شتربچگان كه چون از مادر جدا شوند مى نالند ناليدند، شمشيرها ا ز نيام كشيدند و گروها گروه و صفاصف اطراف جهان را گرفتند، بعضى به هلاكت رسيدند و بعضى رستند. نه زنده ماندن، ياران آنان را بشارتى بود نه به مرگ آنان سوگوارى مى كردند. اگر به ايشان مى گفتند كه فلانى از مرگ نجات يافت وزنده باقى ماند شاد نمى گرديدند چه، برتر زندگى نزد آنان مرگ در راه حق بود. و اگر گفته مى شد فلانى كشته شدن اندوهگين نمى گرديدند چه، مرگ در نظرشان سعادت جاودان بود گروهى چشمها از گريه تباه شده، شكمها از روزه به پشت چسبيده، لبها از بسيارى دعا خشك رنگ روى از بس بيدارى زرد، به چهره غبار فروتنان نشسته اينانند برادران من كه راهى بهشت مى باشند پس حق داريم كه تشنه ديدارشان باشيم و از دوريشان دست حسرت به هم ماليم همانا كه شيطان راههاى خود را بر شما آسان مى گرداند و بر آن است تا گره گره دين شما را بگشايد و جمعيت شما را به تفرقه تبديل سازد و تفرقه را به فتنه. پس، از وسوسه ها و دميدنهاى او روى بگردانيد و از كسى كه نصيحت به شما هديه مى كند نصيحت بپذيريد و آنرا در دل نگاهداريد.
وقتى به لشكرگاه خوارج رفت، حالى كه آنان بر انكار حكميت همچنان باقى بودند چنين فرمود: آيا شما همه در صفين با ما بوديد؟ گفتند: از ما، بعضى حضور داشتيم و بعضى حضور نداشتيم. مولا (ع) فرمود: پس دو گروه از يكديگر جدا شويد آنان كه در صفين بودند يك گروه شوند و آنان كه حاضر نبودند گروهى ديگر تا با هر گروه به مقتضا سخن گويم. مردمان را ندا در داد و گفت: سخن مگوييد و گفتار مرا بشنويد و روى دلها را به سوى من كنيد و از هر كس گواهى خواستم با علم خود در آن امر گواهى گويد. آنگاه با سخنانى طولانى با آنان سخن گفت و از جمله چنين فرمود: آيا وقتى از روى نيرنگ و تباهكارى و مكر و فريبكارى قرآنها را بر سر نيزه كردند نگفتيد برادران ما و اهل دين ما تقاضاى فسخ بيعت دارند و به كتاب خداى سبحان توسل شده اند، پس تصميم ما پذيرفتن سخن ايشان است و برطرف ساختن پريشانى آنان؟ آنگاه به شما گفتم: اين، ظاهر كار است اما باطن آن ستم است و تجاوز، آغاز آن رحمت است و پايان آن ندامت. پس به كار خود كه جنگ است برخيزيد و ملازم راه خويش باشيد و براى جهاد دندان بهم بفشريد و به بانگ چارپايى كه فرياد مى زند توجه مكنيد. اگر به آن بانگ زننده گوش فرا دارند گمراه كند و اگر نپذيرندش خوار گردد. اما آن كار عملى شد و شما ديدم كه حكميت را عطا كرديد. به خدا سوگند اگر من از آن سرپيچى مى كردم فريضه آن بر من واجب نبود و خدا، گناه آن را بر من تحميل نمى فرمود و به خدا سوگند اگر به آن كار اقدام مى كردم حق مى داشتم هم آنسان كه شايسته پيروى مى بودم. كتاب خدا با من است و از هنگامى كه با آن مصاحبت داشته ام هرگز از آن جدا نشده ام. در ركاب رسول الله بوديم- صلى الله عليه و آله و سلم- و مرگ پيرامون پدران و فرزندان و برادران و خويشاوندان مى چرخيد و در هر مصيبت و شدت، بر ايمان ما مى افزود و در راه هموار و درست مى رفتيم و به فرمان خدا گردن مى نهاديم و بر سوز زخمها شكيبا مى بوديم. اما امروز گمراهى و كجى و شبهه و تاويل وارد اسلام شده است با برادران اسلام خود مى جنگيم پس وقتى به وسيله اى اميد مى بنديم كه خداى تعالى پراكندگى ما را به جمعيت تبديل فرمايد و ما را بر اساس علاقه هاى پيوند كه ميان ما باقى مانده است نزديك گرداند به آن مشتاق مى گرديم و از جز آن باز مى ايستيم.