ترجمه نهج البلاغه

اسدالله مبشری

نسخه متنی -صفحه : 211/ 82
نمايش فراداده

خطبه 164-آفرينش طاووس

از شگفتى آفرينش طاووس ياد مى كند حلقه پرندگان خداوند، آفريدگان را از جانور و بيجان ، و از آرميده و در جنبش، با آفرينشى شگفتى زاى بيافريد و از شواهد برهان بر صنعت لطيف خود و توانايى بزرگ خود چنان آفريد كه خردها به آن گردن گذارند و تسليم فرمان او گردند و در گوش ما دلايل او را بر يكتايى او، بانگ رسا بر دارند و آنچه از صورتهاى گوناگون پرندگان آفريد، پرندگانى كه آنها را در شكافهاى زمين جاى داد و در رخنه هاى گشوده زمين كه باد و باران ايجاد كرده است و در قله كوهها و داراى بالهاى گوناگونند و هيئت متفاوت، و به مشيت الهى زيست مى كنند با بالهاى بلند و پر فاصله در شكاف هواى و پهنه فضاى باز. خداوند اين پرندگان را پديد آورد حال آنكه هيچيك از اين شكلهاى عجيب ظاهرى مشخص نبود و استخوان بندى آنها را از پيوند استخوانهاى پوشيده از گوشت و پوست تركيب فرمود. دسته اى از اين پرندگان را رخصت نداد تا به علت جثه سنگين، سبكبال در اوج آسمان پرواز كنند و بايد ارتفاع پروازشان از سطح زمين اندكى بالاتر و مدت آن كوتاه باشد، نيز با قدرت خاص و صنعتگرى دقيق خود اين موجودات را حسب رنگهاى گوناگون دسته بندى كرد. منجمله از پرندگان در ق الب رنگى فرو برده شده اند بى آنكه با رنگى ديگر آميخته گردد، مرغانى ديگر در رنگى غوطه داده شده اند كه داراى طوقى جز آن رنگ مى باشند.

طاووس از شگفت انگيزترين خلقت پرندگان، طاووس است كه خداوند آن را در موزون ترين شكل پديد آورده است و اندام و بال و پرش را به شيوه اى بس زيبا، رنگ آميخته است و بالش را با نى هاى استخوانى در اندازه هاى گوناگون پيوند داده است و رنگهاى او را با بهترين رنگ آفريده است و بن بال را با استخوان و پى و رگ فرو پيچيده و دمى كه آن را بلند مى كند. وقتى طاووس نر به سوى طاووس ماده بگذرد دم خود را از صورت درنورديده و پيچيده چترآسا باز مى كند و بلند مى نمايد گويى بر سر خود سايبانى مى گسترد يا گويى بادبان كشتى شهر دارين است كه ملوان آن را برافرازد و او به رنگهاى خود مى نازد و به ناز مى خرامد و دم را چپ و راست به حركت در مى آورد. خرامان خرامان پاى بر مى دارد و مانند خروس با ماده خود مى آميزد و هنگام آميزش مانند نرينه هاى تر دماغ براى آبستن كردن جفت دچار هيجان تند مى گردد. (اى شنونده) برو و راستى گفتار مرا به چشم بنگر تا بدانى مبناى سخن حواله يه قولى سست نيست زيرا گروهى مى پندارند طاوس نر جفت خود را با قطره هاى اشك باردار مى سازد به اينسان كه قطره هاى اشك در كنار پلكهاى چشمش حلقه مى زند، آنگاه جفت او با منقار آن اشك را مى چشد و مى آشامد و پس از چندى تخم مى گذارد. مى پندارند طاووس ماده از راه جفتگيرى طبيعى و بوسيله آلت تناسلى باردار نمى گردد بلكه با ريزش اشك از چشم طاووس نر آن كار صورت مى گيرد. اين امر شگفتى آورتر از جفتگيرى زاغ نيست. بارى مى پندارى بال طاووس دندانه هاى شانه اى سيمين و ميلهاى سيم ناب است و دائره هاى حيرت افزاى رنگين كه همچون هاله هاى ماه است، از زر خالص و پاره هاى زبرجد، و اگر آن را به روييدنيهاى زمين مانند كنى گويى گلچينى است از شكوفه هاى رنگارنگ هر بهاران و اگر به جامه تشبيه كنى چون حله هاى منقش به زر يا همچون جامه هاى برد يمن است، و اگر به پيرايه و زيور آن را شبيه بدانى، پس آن به سان نگين هاى رنگارنگ است كه پيرامون آنها سيم گوهرنشان باشد. مانند خودبين، نازان به جمال خويش مى خرامد و هر دم، دم و بال خود را به دقت مى نگرد و از شادى پيراهن رنگين و رنگهاى حمايل مرصع به گوهر و لولو خويش به قهقهه مى خندد. اما تا به پاى بد قواره خود نظر مى دوزد افسرده مى گردد و ناله حزن آلود بر مى كشد و چنين مى نمايد كه فريادرسى مى طلبد و آن ناله حسرت بار را گواه صادق خود مى داند چه، پاى اين پرنده زيبا مانند پاى خروس ابلق در قسم ت پايين استخوان داراى سيخكى است ناپيدا كه بيرون زده است و در ميان پايش برجستگى ناموزون پديد آورده است. اين پرنده، كاكلى سبز رنگ بر سر دارد كه او را به منزله تاج است. قسمت بالاى گردنش مانند دهانه ابريق و انتهاى آن كه تا ناحيه شكم امتداد دارد با رنگ گل بنفشه يا نظير ديباى رنگين است. گويى چادرى سياه بر سر انداخته است و سياهى رنگ آن تند و مواج است. به نظر مى آيد كه با رنگ سبز تيره درآميخته است و در طرف شكاف گوش خطى مانند نوك قلم كشيده شده است كه چون گل بابونه سفيد شفاف است و اين سپيدى درميان سياهى رنگ گردنش سخت خودنمايى مى كند بالجمله هيچ نقطه در بال و پر اين حيوان نيست كه به خط و خالى و رنگى آراسته نباشد و در عين حال آن نقشها و رنگها همه براق و شفاف و دلنشين نباشد. گويى رنگها را همچون شكوفه هاى رنگارنگ از هر چمن دسته اى گلچين فراهم آورده است اما شكوفه هايى كه دست پرورشگر بارانهاى بهارى و تابش آفتاب گرم تابستانى قدرت پروراندن آن را ندارد. گاهى نيز طاووس اين جامه هاى زيبا را از تن بيرون مى كند و بال و پر رنگينش به ريختن آغاز مى نمايد اما ديرى نمى گذرد كه از نو پر و بالش مى رويد. ريزش پرهاى او همانند ريزش برگهاى د رختان در فصل خزان است كه از شاخه ها فرو مى ريزد و باز از نو مى رويد. درست مانند نخستين بار بى آنكه اختلافى در رنگها پديد آمده باشد يا جاى رنگها تغيير كرده باشد، رنگ پر و بال اين مرغ گاه به رنگ گل سرخ و گاه به رنگ زمرد و گاه به رنگ زرين جلوه مى كند. پس، چگونه ژرفيها هوش به چگونگى اين پرنده زيبا مى رسد يا تندى خرد به آن دست مى يابد، يا گفتار وصف كنندگان وصف او را در سلك نظم مى كشد! حاليكه كوچكترين اجزاى اين پرنده وهمها را از رسيدن به آن ناتوان مى سازد و زبان را از توصيف كردن آن از كار مى اندازد. پس پاك و منزه است ذات بيچونى كه از وصف كردن خلق دست رد به سينه خرد مى زند، و آن را براى ديده ها جلا مى دهد، پس آنگاه چشمها آن آفريده محدود و مركب رنگين را مى بيند و زبان از بيان صفتش در مى ماند آنسان كه زبان، توان شرح اين آفريده را ندارد. آفريدگان خرد و پاك است ذات بيچونى كه در مور خرد و حشره كوچك پاى به وديعت نهاد تا جانورانى بزرگتر از آنها از آفرينش ماهيان و پيلان، و بر ذات خود واجب گردانيد كه هيچ جنبنده اى كه در آن روان فرود آمده است نجنبد جز آنكه در موعد مرگ او را دريابد و نيستى پايان او باشد.

از آن خطبه در چگونگى بهشت اگر با ديده دل آنچه براى تو از بهشت وصف شده است بنگرى از نو آفريده هايى كه به سوى دنيا بيرون آورده شده است، از شهوتها و لذتها و در برخورد زيباييهاى منظره هاى آن كراهت حاصل كنى و دلزده شوى و به سبب شاخ و برگ درختانى كه رگه هاى آن در پشته هاى مشك بر كنار جويباران افشان شده فرو رفته و ناپيدا شده، در آويختن خوشه هاى مرواريد خوشاب در شاخه هاى بزرگ و كوچك آن و نمودار شدن آن ميوه هاى گوناگون در جامهايى از برگهاى تازه و تر، بى تكلف چيده مى شود و به ميل چيننده خود آماده مى باشد و ميوه هايى كه بى هيچ زحمت چيده مى شود و مطابق ميل چيننده در اختيارش قرار مى گيرد. پيرامون كاخهاى بلند آن، عسلهاى مصفا و باده هاى مروق چرخانده مى گردد. گروهى كه كرامت پيوسته با ايشان همراه است تا به دارالقرار خود فرود آيند و از رنج انتقال به وسيله سفرها ايمنى يابند. اى شنونده، اين مناظر دلنشين بر انديشه تو هجوم آورده است و دلت آرزومند رسيدن به اين ديدگاههاى دلفريب است و روانت از شدت شوق به آن در حال پرواز، و از اين مجلس، از شدت شتابزدگى به همسايگى اهل گورستان خواهى رفت. خداوند ما و شما را به رحمت خود در زمره آنان قرار دهد كه به دل مى كوشند تا در رديف ابرار درآيند.