از سخنان آن حضرت عليه السلام است در يكى از روزهاى جنگ صفين آنگاه كه فرزند خود را امام حسن عليه السلام را ديد به كارزار مى شتابد: به عوض من اين جوان را مالك شويد نگاه داريد (از جنگيدن او جلوگيرى نمائيد) مبادا مرا در هم ريزد، زيرا من به مرگ اين دو جوان يعنى حسن و حسين عليهماالسلام بخل ميورزم (راضى نيستم) تا با مرگ آنها ذريه رسول خدا صلى الله عليه و آله قطع نشود. (سيدرضى رحمه الله فرمايد:) فرمايش آن حضرت عليه السلام: املكو عنى هذا الغلام يعنى به عوض من اين جوان را مالك شويد، از برترين و فصيحترين سخن است.
از سخنان آن حضرت عليه السلام كه آن را (در جنگ صفين) هنگامى كه اصحاب آن بزرگوار در باب حكميت با او مخالفت نمودند، فرموده: (لشگر شام وقتى كه از جنگيدن با لشگر عراق ناتوان گشته شكست خوردند به تدبير عمرو ابن عاص قرآنها بر سر نيزه ها زده آنان را به حكم آن دعوت كرده صلح و آشتى خواستند، پس لشگر عراق بعضى به اعتقاد اينكه ايشان راست مى گويند و برخى به جهت خستگى از جنگ و گروهى بر اثر دشمنى باطنى كه با آن حضرت داشته ظاهرا خود را مطيع جلوه مى دادند، دعوت آنها را به قرآن بهانه كرده همه با هم نزد آن بزرگوار آمده گفتند: بايستى دست از جنگ برداشته مالك اشتر و سائر جنگجويان را هم از كارزار بازگردانى وگرنه تو را مانند عثمان ميكشيم، امام عليه السلام امر داد كه مالك و سائرين باز گشتند، پس از آن فرمود:) اى مردم، هميشه امر و فرمان من با شما طورى بود كه ميل داشتم تا اكنون كه جنگ شما را ضعيف و ناتوان گردانيد، و سوگند به خدا جنگ از جانب شما شروع شده و رها گرديد در حاليكه دشمنتان را ناتوانتر نمود (پس اگر مخالفت نمى نموديد بر معاويع و لشگر شام تسلط يافته فتح و فيروزى از آن شما بود، ولى چه كنم) ديروز امير و فرمانده بودم
و امروز مامور و فرمانبر، و ديروز نهى كننده و بازدارنده بودم و امروز بازداشته شده، و شما دوستدار ارزنده ماندن بوديد، و نميخواهم شما را به آنچه نمى پسنديد وادار نمايم (توانائى ندارم يا مصلحت شما را به جنگ مجبور نمايم).