و قسمتى از اين خطبه است (كه طريقه بيعت كردن عمرو ابن عاص با معاويه را بيان مى فرمايد، و مختصر اين قضيه آنكه پس از فراغت از جنگ جمل حضرت بكوفه تشريف آورد و در آنجا به معاويه نامه اى نوشت و در آن از او بيعت خواست و آنرا بوسيله جرير ابن عبدالله به جلى فرستاد، چون جرير وارد شام شد نامه را به معاويه داد، پس از آنكه معاويه نامه را خواند در انديشه فرو رفت و جرير را براى گرفتن پاسخ معطل نگاهداشت و گروهى از مردم شام را طلبيد و راجع به خونخواهى عثمان با آنها سخن گفت، ايشان با راى او موافقت نموده براى نصرت و ياريش خود را آماده نشان دادند، بعد از آن با برادرش عتبه ابن ابى سفيان در اين باب مشورت كرد، عتبه گفت: عمرو ابن عاص را در اين كار به كمك بطلب، زيرا تو به فتنه انگيزى و راى و تدبير او آگاهى، پس نامه اى به عمرو ابن عاص نوشت و در آن به كمالات او را بستود و به نصرت و يارى خويش و خونخواهى عثمان دعوتش نمود، عمرو در پاسخ او نوشت: نامه ترا خوانده مقصودت را فهميدم، بدانكه من حاضر نيستم از دين اسلام خارج شده به ضلالت و گمراهى و متابعت تو رو آورم و بروى على ابن ابيطالب با آن همه فضائل و منزلت و شجاعت شمشير كشم، اى
معاويه تو به مردن عثمان از حكومت شام معزول گشتى و بوسيله خونخواهى از او مى خواهى خلافت را براى خود بدست آورى و به اين حيله مانند منى را نمى توان فريب داد كه در راه تو از دين گذشته جانبازى نمايم، معاويه چون نامه او را خواند دانست كه بدون رشوه نمى توان راضيش نمود، و مى دانست كه او خواهان حكومت مصر است، وعده حكومت مصر را به او داد، عمرو هم دنيا را بر آخرت اختيار كرده به معاويه پيوست، لذا حضرت مى فرمايد): عمرو به معاويه بيعت نكرد تا اينكه شرط كرد ثمن و بهائى (حكومت مصر را) در مقابل آن به او بدهد، پس دست فروشنده (دين بثمن دنيا) بركت نيابد، و عهد و پيمان خريدار (معاويه) سبب رسوائى او گردد، پس (اكنون كه عمرو به معاويه پيوست) براى جنگ آماده شويد و لوازم آنرا فراهم كنيد كه آتش كارزار افروخته و روشنائى آن بلند شد، و شكيبائى را شعار خود قرار دهيد (در جنگ پايدارى كنيد و صدمات آنرا متحمل شويد) كه مهمترين راه رسيدن بفتح و فيروزى و غلبه بر دشمن شكيبائى است.