از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در مذمت از متابعت هواى نفس و آرزوى بى حد): اى مردم ترسناكترين چيزيكه از ابتلاى شما به آن مى ترسم دو چيز است: اول پيروى از هواى نفس و دوم آرزوى بيشمار، اما پيروى از هواى نفس شخص را از راه حق باز مى دارد، و آرزوى بى حساب آخرت را از ياد مى برد، آگاه باشيد دنيا به سرعت و تندى (از اهلش) رو مى گرداند (اهل آن بزودى فانى مى گردند، و يا اينكه خوشگذرانى در آن و دل بستن به آن بى نتيجه مى گردد) پس باقى نمانده از آن مگر ته مانده اى مانند باقيمانده آب ظرفى كه كسى آنرا (سراشيب گرفته) ريخته باشد (در آن ظرف آبى باقى نمانده باشد مگر اندكى) و آگاه باشيد كه آخرت نزديكست، و براى هر يك از دنيا و آخرت فرزندانى است، پس شما از فرزندان آخرت باشيد (به دستور خدا و رسول رفتار نموده به اين زندگى موقتى دل نبنديد) و از فرزندان دنيا نباشيد، زيرا به زودى در قيامت هر فرزندى به مادرش ملحق خواهد شد (پس فرزند دنيا در آتش و فرزند آخرت در بهشت خواهد رفت) و (بدانيد) امروز (ايام عمر فانى) روز عمل و كار است، و حساب و بازخواستى ندارد، و فردا (قيامت) روز حساب و بازخواست است و موقع عمل و كار نيست (پس اين روزها را غنيمت شمرده در كارى كه رضاى خدا در آنست بكوشيد تا در قيامت موقع حساب آسوده باشيد. سيدرضى فرمايد:) مى گويم: حذاء بمعنى سرعت و شتابست و بعضى جذاء به جيم و ذال نقل مى كنند، يعنى در دل بستن بدنيا خير و سودى نباشد.
از سخنان آن حضرت عليه السلام است كه پس از آنكه جرير ابن عبدالله بجلى را (براى گرفتن بيعت) نزد معاويه بشام فرستاد، اصحاب آن بزرگوار (چون دانستند معاويه امر آن جناب را اطاعت نخواهد نمود، پيش از مراجعت جرير از شام و پاسخ آوردن) گفتند مصلحت در آن است كه براى جنگ با مردم شام آماده شويم (حضرت فرمود): آماده شدن من براى جنگ با مردم شام با اينكه جرير نزد ايشان است (و هنوز جواب، را نياورده) بستن در است به روى آنان، و باعث رو گردانيدن آنها است از خوبى (بيعت كردن) اگر اراده كرده باشند (اگر بگويند اقدام تو به جنگ، ما را وادار نمود كه فرمان تو را قبول نكنيم، ما را بر نافرمانى آنها ايرادى نيست، و بر فرض كه بخواهند بيعت كنند شروع ما بجنگ سبب انصراف آنان مى شود) اما من براى جرير مدتى را معلوم كرده ام كه بيش از آن توقف ننمايد مگر (از معاويه) فريب خورده باشد (او را براى گرفتن جواب معطل داشته) يا نافرمانى كرده (در گرفتن جواب از او اهمال نموده) و راى من مدارا نمودن (با ايشان) است، پس شما هم مدارا كنيد و (اگر چه) بدم نمى آيد كه شما آماده براى جنگ باشيد ((و لقد ضربت انف هذا الامر و عينه)) يعنى من بينى و چشم اين كار را زده ام (اين ضرب المثل عربى است كه به جاى ضرب المثل فارسى: من همه طرف اين كار را پائيده ام، بكار مى رود) و نهان و آشكار آنرا زيرورو كرده ام، چاره اى براى خود نديدم مگر جنگيدن (با معاويه و يارانش) يا كفر و انكار آنچه كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله آورده (زيرا جلوگيرى نكردن از اضلال و گمراهى كفار و منافقين بى اعتنائى به امر خدا و رسول مى باشد و آن براى على كفر است، و براى اطاعت امر خدا و رسول البته با آنان جنگ كرده شرشان را دفع مى نمايم. پس در موضوع سبب قتل عثمان كه معاويه به آن حضرت نسبت مى داد مى فرمايد:) عثمان بر امت حكومت مى كرد و بدعتهاى چندى (كارهاى ناشايسته و مخالف ايمان) پديد آورد، و (آن كارهاى زشت) سبب گفتگو بين مردم (مذمت و اعتراض) گرديد، و ايشان هم (آنچه بايد درباره او بگويند) گفتند و به او بى ميل شدند، و تغييرش دادند (او را كشتند، پس نسبت قتل او به من از طرف معاويه بر خلاف واقع است).