به عمرو پسر عاص تو دينت را پيرو دنياى كسى كردى كه گمراهى اش آشكار است و زشتى او پديدار. آزادمرد را در مجلس خويش زشت مى گويد و بردبار را به هنگام آميزش سفيه مى شمارد. تو سر در پى او نهادى و به طلب زيادت او ايستادى. چون سگ كه پى شير رود، و به چنگال آن نگرد و زيادت شكار او را انتظار برد. پس دنيا و آخرت خود را به باد دادى و اگر خواهان حق بودى بر آنچه مى خواستى دست مى نهادى. اگر خدا مرا بر تو و پسر ابوسفيان مسلط ساخت سزاى كارى را كه كرديد بدهم، و اگر مرا عاجز كردن توانيد و خود پايدار مانيد، آنچه پيش روى شماست براى شما بدتر است كه آن عذاب خداست.
به يكى از عاملان خود از تو به من خبرى رسيده است، اگر چنان كرده باشى پروردگار خود را به خشم آورده باشى، و امام خويش را نافرمانى كرده، و امانت خود را از دست داده. به من خبر داده اند تو كشت زمين را برداشته و آنچه پايت بدان رسيده براى خود نگاهداشته اى، و آنچه در دستت بوده خورده اى. حساب خود را به من بازپس بده و بدان كه حساب خدا بزرگتر از حساب مردمان است.
به يكى از عاملان خود من تو را در امانت شريك خود داشتم، و از هر كس به خويش نزديكتر پنداشتم، و هيچ يك از خاندانم براى يارى و مددكارى ام چون تو مورد اعتماد نبود، و امانتدار من نمى نمود. پس چون ديدى روزگار پسر عمويت را بيازرد، و دشمن بر او دست برد، و امانت مسلمانان تباه گرديد، و اين امت بى تدبير و بى پناه، با پسرعمويت نرد مخالفت باختى و با آنان كه از او به يكسو شدند به راه جدايى تاختى، و با كسانى كه دست از يارى اش برداشتند دمساز گشتى، و با خيانتكاران هم آواز. پس نه پسرعمويت را يار بودى، و نه امانت را كارساز. گويى كوششت براى خدا نبود، يا حكم پروردگار تو را روشن نمى نمود، و يا مى خواستى با اين امت در دنيايشان حيله بازى، و در بهره گيرى از غنيمت آنان دستخوش فريبشان سازى. چون مجال بيشتر در خيانت به امت به دستت افتاد، شتابان حمله نمودى و تند برجستى و آنچه توانستى از مالى كه براى بيوه زنان و يتيمان نهاده بودند بربودى. چنانكه گرگ تيزتك برآيد و بز زخم خورده و از كارافتاده را بربايد.