ترجمه نهج البلاغه

محمد دشتی

نسخه متني -صفحه : 384/ 136
نمايش فراداده

 

 

خطبه 162-چرا خلافت را از او گرفتند؟

 

علل و عوامل غصب امامت اى برادر بنى اسدى! تو مردى پريشان و مضطربى كه نابجا پرسش مى كنى، ليكن تو را حق خويشاوندى است، و حقى كه در پرسيدن دارى و بى گمان طالب دانستى، پس بدان كه: ظلم و خودكامگى كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد، در حالى كه ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندى با رسول خدا (ص) استوارتر بود، جز خودخواهى و انحصارطلبى چيز ديگرى نبود كه: گروهى بخيلانه به كرسى خلافت چسبيدند، و گروهى سخاوتمندانه از آن دست كشيدند، داور خداست، و بازگشت همه ما به روز قيامت است. (در اينجا شعر امرءالقيس را خواند كه:) (واگذار داستان تاراج آن غارتگران را، و به ياد آور داستان شگفت دزديدن شترهاى سوارى را) شكوه از ستمهاى معاويه بيا و داستان پسران ابوسفيان را به يادآور، كه روزگار مرا به خنده آورد از آن پس كه مرا گرياند، سوگند بخدا! كه جاى شگفتى نيست، كار از بس عجيب است كه شگفتى را مى زدايد، و كجى و انحراف مى افزايد، مردم كوشيدند نور خدا را در داخل چراغ آن خاموش سازند، جوشش زلال حقيقت را از سرچشمه آن ببندند، چرا كه ميان من و خود، آب را وباآلود كردند، اگر محنت آزمايش از ما و اين مردم برداشته شود، آنان را به راهى مى برم كه س راسر حق است و اگر به گونه ديگرى انجاميد (با حسرت خوردن بر آنها جان خويش را مگذار، كه خداوند بر آنچه مى كنند آگاه است)