ترجمه نهج البلاغه

محمد دشتی

نسخه متني -صفحه : 384/ 334
نمايش فراداده

حکمت 252

و درود خدا بر او فرمود: با احسان پياپى خدا، گناهكار را گرفتار كند و پرده پوشى خدا او را مغرور سازد، و با ستايش مردم فريب خورد و خدا هيچ كس را همانند مهلت دادن، مورد آزمايش قرار نداد.

حکمت 253

و درود خدا بر او فرمود: (آن هنگام كه تهاجم ياران معاويه به شهر انبار، و غارت كردن آن را شنيد، تنها و پياده به طرف پادگان نظامى كوفه (نخيله) حركت كرد، مردم خود را به او رسانده، گفتند اى امير مومنان ما آنان را كفايت مى كنيم، فرمود:) شما از انجام كار خود درمانده ايد! چگونه كار ديگرى را برايم كفايت مى كنيد؟ اگر رعاياى پيش از من از ستم حاكمان مى ناليدند، امروز من از رعيت خود مى نالم، گويى من پيرو و آنان حكمرانند، يا من محكوم و آنان فرمانروايانند. (دو نفر از ياران جلو آمدند و يكى گفت: من جز خود و برادرم را در اختيار ندارم، اى امير مومنان فرمان ده تا هرچه خواهى انجام دهم، امام فرمود:) شما كجا؟ و آنچه من مى خواهم كجا؟

حکمت 254

و درود خدا بر او فرمود: (حارث بن حوت نزد امام آمد و گفت: آيا چنين پندارى كه من اصحاب جمل را گمراه مى دانم؟ چنين نيست، امام فرمود:) اى حارث تو زير پاى خود را ديدى، اما به پيرامونت نگاه نكردى، پس سرگردان شدى، تو حق را نشناختى تا بدانى اهل حق چه كسانى مى باشند؟ و باطل را نيز نشناختى تا باطل گرايان را بدانى. (حارث گفت من و سعيد بن مالك، و عبدالله بن عمر، از جنگ كنار مى رويم، امام فرمود:) همانا سعيد و عبدالله بن عمر، نه حق را يارى كردند، و نه باطل را خوار ساختند.

حکمت 255

و درود خدا بر او فرمود: همنشين پادشاه، شيرسوارى را ماند كه ديگران حسرت منزلت او را دارند، ولى خود مى داند كه در جاى خطرناكى قرار گرفته است