ترجمه نهج البلاغه

محمد بهشتی

نسخه متنی -صفحه : 258/ 105
نمايش فراداده

خطبه 208-گله از قريش

شكايت از قريش پروردگارا، من براى كيفر قريش و كسانى كه اين گروه را مدد و حمايت نمودند، دست يارى به سوى تو مى آورم، زيرا آنان رشته خويشاوندى خود را با من بريدند، و ظرف مرا سرنگون ساختند، و گرد هم آمده براى گرفتن حقى كه من به آن از ديگران سزاوارتر بودم با خودم و كسانم درآويختند، و گفتند: بدان اگر تو اين خلافت را بگيرى، يا ديگرى آن را از تو بگيرد هر دو حق است، خواهى با رنج و شكيب بساز، و يا با آه و اندوه بمير و بگداز كه جز اين دو كار چاره ندارى، آنگاه پيرامون خويش نگريستم، ديدم نه پشتيبان و ياورى دارم و نه دستيارى، و نه كمكى و نه همكارى، جز اهل بيتم كه دريغ داشتم از اينكه مرگ آنها را بربايد. از اينرو، چشم خار نشسته ام را بر هم نهادم، و آب دهانم را از گلو، كه استخوان كين آزارش مى نمود، فرودادم، و بر آتش خشم خويش آب صبر و شيكبائى ريختم، آبى كه از حنظل تلختر و صبرى كه از تيغ تيز بر دل رنجيده ام دردناك تر بود. سيدرضى گويد: اين سخن در ميان خطبه اى كه پيشتر بيان شد گذشت، ولى من براى اختلافى كه در روايت بود دوباره آن را اينجا نگاشتم.

درباره كسانى كه براى جنگ با آن حضرت راه بصره را پيمودند (طلحه و زبير و پيروانشان) به فرمانداران من و خزانه داران بيت المال مسلمين كه اختيارش به دست من بود، بر مردم شهرى كه همه زير فرمان و بيعت من بودند يورش بردند، و اختلاف در ميانشان افكنده جمعشان را بر من پراكندند، و بر پيروان و شيعيانم تاختند، گروهى از آنها را به مكر و تزوير كشتند و عده اى ديگر با عزمى راسخ شمشيرهاى خود را به كار انداختند، و آنقدر دليرانه جنگيدند تا شربت شهادت نوشيدند و به فردوس برين، راه يافتند.

خطبه 209-عبور از كشته شدگان جمل

برخورد امام به كشته طلحه و عبدالرحمن بن عتاب بن اسيد در جنگ جمل البته ابومحمد (كنيه طلحه است) در اينجا دور از ديار غربت افتاده است، سوگند به خدا هرگز خوش نداشتم از ميان قريش كشتگانى زير دل ستارگان نقش بر زمين ببينم، خونخواهى از فرزندان عبدمناف (طلحه و زبير كه از طرف مادر به عبدمناف منتهى مى شوند يا غير ايشان) را دريافتم، و بزرگان قبيله جمح از چنگ من گريختند، حقيقت اين است كه آنان از فرمانى كه سزاوارش نبودند، گردنكشى نمودند، اما گردن ناكشيده از زير فرمان سر از تنشان جدا شد.

خطبه 210-در وصف سالكان

پوينده راه خدا به تحقيق (مومن) خرد خويش را زنده كرده، و نفسش را كشته است، تا جائى كه درشتيهاى تنش باريك، و زمختيهاى آن نازك گشت، و براى او درخشنده پرنور درخشيد، پس درخشندگى اش براى او راه هدايت و رستگارى را نمودار ساخت، و به همان روشنائى در راه (حق) راه پيمود، و از اين در به آن در زد، تا سرانجام به در آسايش و سراى آرامش آمد، پاهايش در جاى امن و آسوده استوار شد، به سبب آنكه آفريدگارش را خشنود نمايد، و دل به طاعت و عبوديتش سپارد.