به معاويه (نامه زير را امام عليه السلام در نخستين روزى كه به خلافت با آن حضرت بيعت شد، از مدينه به معاويه و يارانش نگاشت و آنها را به بيعت نمودن خود امر فرمود و اين نامه را ابو عبدالله محمد بن عمرو اقدى كه از دانشمندان بزرگ جهان تشيع و از اهالى مدينه منوره بوده و در سال دويست و هفت هجرى در دارالسلام بغداد از دنيا رفته در كتاب الجمل نقل كرده است:) از بنده خدا على اميرالمومنين به معاويه پسر ابوسفيان: اما بعد، تو عذر و اعراض و دورى گزيدنم را از شماها نيك مى دانى تا اينكه آن رويداد حادث شد و گريز و چاره از آن نبود، داستانى است كه گفتنش به درازا مى كشد و سخن در پيرامونش زياد است، و گذشت آنچه گذشت، و آمد آنچه آمد، اكنون خودت و كسانى كه نزد تو مى باشند بيعت نما، و خود در گروهى از يارانت به سوى من بيا، والسلام.
به عبدالله بن عباس هنگامى كه او را بر بصره جانشين خويش گردانيد با مردم گشاده روى و هم مجلس، و درستكار باش، و از خشم نمودن سخت بپرهيز كه آن ناشى از سبك مغزى و وديعه شيطان است، و بدان كه آنچه تو را به خدا نزديك مى سازد، همانا از آتش دورت مى نمايد، و هر چه كه تو را از خدا دور كند به آتشت نزديك سازد.
سفارش به عبدالله بن عباس (هنگامى كه امام عليه السلام عبدالله بن عباس را به سوى خوارج مى فرستاد تا با ايشان احتجاج و گفتگو نمايد و نادرستى عقيده آنان را بر خودشان اثبات كند، فرمود از طريق سنت با آنها محاجه و برهان آورد نه از روى قرآن:) با ايشان از طريق قرآن مناظره مكن، زيرا كه قرآن حاوى احتمالات و توجيهات بسيارى است، يكى تو مى گوئى و يكى آنها مى گويند، بلكه با آنان به سنت پيامبر احتجاج كن و دليل آور، زيرا آنها در استدلال به سنت پيامبر هرگز گريزگاهى و راه انكارى نخواهند يافت.