ترجمه نهج البلاغه

محمد بهشتی

نسخه متنی -صفحه : 258/ 21
نمايش فراداده

خطبه 035-بعد از حكميت

(پس از راى حكمين هنگامى كه اين خبر زشت به امام رسيد، دلتنگ شده پاى بر منبر نهاده فرمود:) خداى را در اين روزگار سخت كه پيش آمدهاى ناگوار پيش آمده با اين همه ستمگرى مى ستايم و گواهى مى دهم كه معبودى جز او نبوده و خدايى غير او نيست و نيز محمد صلى الله عليه و آله بنده و پيامبر او است. اما بعد بدانيد نتيجه نافرمانى نصيحت كننده مهربان كه داناى آزموده است حسرت و اندوه است در پى آن ندامت و پشيمانى، و من در اين داورى دستورى را كه بايد بدهم دادم، و راى خود را چنانكه شايد با همه در ميان نهادم. افسوس كه سخن قصير (اين جمله ضرب المثل مشهور عرب است) را گوش شنوا نيست، همچون آدميان خيانتكار بدانديش و نيز مانند مردمان گنه پيشه پندناپذير سر از سخنم باززديد تا آنجا كه خود بدانچه بر زبان رانده بودم شك نمودم و آتشزنه از آتش دادن بخل ورزيد و جرقه اش را در خود فروكشيد. پس حكايت من و شما مانند آن است كه برادر هوازن (دريد ابن الصمه) گفته: نصيحت مرا در گوش نگرفتند، تا اينكه بامداد آمد و حقيقت پندم آشكار شد.

خطبه 036-در بيم دادن نهروانيان

در ترسانيدن مردم نهروان من شما را بيم مى دهم از اينكه سپيده بدمد در حالتى كه در ميان اين نهر و در بين اين زمينهاى پست و بلند كشته افتاده باشيد بدون آنكه از جانب پروردگار خود حجتى و برهانى آشكار (بر مخالفت و ياغى شدن با من) در دست داشته باشيد. دنيا و مقدرات الهى شما را به دام خويش گرفتار و براى هلاكت به اين سرزمينتان كشانيد. من كه از آغاز كار اين داورى را نيرنگ و فريب پنداشتم، و شما را از پذيرفتن آن بازداشتم و شما مانند مخالفين پيمان شكن از امر من سرپيچى كرديد، و بهانه هاى بى سر و ته برايم آورديد. تا آنكه به دلخواهتان رفتار كردم، اى سبك مغزان كه عقلتان آشفته است! اى عقب ماندگان بى سرپرست! من كه شما را به كار زشت دعوت نكردم و در پى زيان شما نبودم پس چرا ديوانه دل و پريشان هستيد، اى بى پدران من كه نخواستم به شما زيانى وارد شود.

خطبه 037-ذكر فضائل خود

چون كوه در برخورد با تندباد استوار هستم زمانى كه به يارى دين اسلام بپا خاستم تمام گردنكشان وازدند، و هنگامى كه سر برافراشتم آنان از ترس پنهان شدند، گويا شدم وقتى كه زبان آنان ياراى سخن گفتن نداشت، در پرتو خدا راه پيمودم حينى كه ديگران از رفتن بازايستادند. صدايم از همه آنها كوتاه تر و مقامم از تمامى آنها بلندتر بود، پس زمام فضائل را گرفته پرواز نمودم، و در پرهيزكارى از ديگران گوى سبقت را ربودم، هرگز زبانزد عيبجويان نشده و بهانه به دست بدگويان ندادم. اينك هم مانند كوهى كه طوفانهاى حوادث آن را از جا نكنده و از وزش بادهاى تند نلرزيده و از جاى درنرود ايستاده و استوارم، هيچكس نتوانسته از من عيب و نقصى بگيرد در آشكار يا پنهان، ذليل و ستمديده را همچنان گرامى مى دارم و از او حمايت مى كنم تا آنجا كه دادش را بستانم، و ستمگر را بدانسان در خوارى مى گذارم تا سرانجام بسرايش برسانم. من به قضاى خداى تعالى رضايم و حكمش را گردن نهاده بى چون و چرا مى ستايم. آيا مى بينى مرا كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله دروغ بندم؟ (و حال آنكه من به وحى خدا و به نص آن حضرت خليفه و جانشين او هستم) سوگند به خدا من اولين كسى هستم ك ه آئينش را پذيرفتم پس روا نيست بعد از مرگش اول تكذيب كننده او باشم. پس لحظه اى در امر خلافت خويش انديشه نموده ديدم، پيروى از دستور پيامبر (فرموده بود اگر كار به جدال بكشد سر فرود آرم) بر من واجب است، ناچار به پيمانى كه با آن بزرگوار بسته بودم تن دردادم، و از در مصلحت به بيعت با اين و آن و به همان گردن نهادم.