چون خدا بنده اى را پست فرمايد و خوار سازد، توفيق دانش را از وى بازگيرد.
در دوران گذشته مرا برادر و همكيشى در راه خدا بود كه چون جهان را كوچك مى شمرد در نظر من بسيار بزرگ مى نمود. از تسلط و فرمانروائى شكمش آزاد بود، پس چيزى را كه نمى يافت آرزو نمى كرد و اگر مى يافت بسيار از آن بهره برنمى گرفت، و بيشتر روزگار خود را به خاموشى مى گذراند، و اگر به سخن درمى آمد گويندگان را جاى گفتار باقى نمى گذاشت، و پيوسته جوش تشنگى پرسندگان را فرومى نشانيد، و ناتوان و افتاده بود، مردم هم ناتوانش مى پنداشتند، آن هنگام كه به جوشش و كوشش مى آمد، چون شير ژيان و اژدهاى دمان بود، تا نزد قاضى حضور نمى يافت، دليل و برهان نمى آورد. اگر از كسى بدى و خلافى مى ديد بيدرنگ او را سرزنش نمى كرد، زيرا مى دانشت عذرى دارد تا عذرش بشنود. از هيچ دردى نمى ناليد و دم نمى زد مگر آنگاه كه بهبودى مى يافت، و هر چه مى گفت انجام مى داد، و آنچه انجام نمى داد نمى گفت، و اگر در گفتن بر او پيروز مى شدند در خاموشى بر وى چيره نمى گشتند، به شنيدن حريصتر بود تا به گفتن، و آنجا كه با دو موضوع رو به رو مى گشت، هر كدام از آن دو را به خواهش نفس نزديكتر مى ديد، با آن مخالفت مى ورزيد، پس بر شما باد كه اين صفات و خوهاى نيك را بي اموزيد، و به آنها رغبت و تمايل و دلبستگى داشته باشيد، و اگر به انجام همه آنها ناتوان بوديد، پس آگاه باشيد كه از آن، هر چه اندك توانيد برگرفت، به از آن است تا بسيارى از آن را رها نمائيد.
اگر خداوند، مردم را بر گناه و عناد از عقوبت خشمش نترسانده بود، باز هم سزاوار بود كه شكر نعمتهايش بجاى آرند و او را معصيت نكنند.
اشعث بن قيس پسرى داشت كه ناكام درگذشت. امام عليه السلام از در تسليت به او چنين فرمود: اى اشعث اگر بر مرگ فرزندت سوگوارى نمائى، البته پيوند و بستگى چنين چيزى را ايجاب مى كند و اگر شكيبائى كنى، هر مصيبت و اندوهى را نزد خدا پاداشى است. اى اشعث اگر بردبارى نمائى و شكيب ورزى، تقدير خدا بر تو گذشته است حالى كه تو به واسطه بردبارى شايسته پاداشى، و اگر اندوه و جزع و بيتابى را پيش گيرى باز تقدير و قضاى خداوندى بر تو جارى مى گردد، در حالى كه تو گناهكارى، اى اشعث، پسرت چون به جهان آمد شادت ساخت، در حالى كه برايت از يك سو مايه دلخوشى و از سوئى ديگر سبب گرفتارى گرديد، و اكنون كه درگذشت تو را اندوهگين ساخت و حال آنكه بر تو ثواب و رحمت است.