ترجمه نهج البلاغه

محمد بهشتی

نسخه متنی -صفحه : 258/ 58
نمايش فراداده

خطبه 115-در اندرز به ياران

ستايش پيامبر (ص) خداى متعال پيامبر خود را به سوى خلق فرستاد، تا مردم را به راه حق بخواند، و بر طاعت و معصيت آنها شاهد و گواه باشد، پس او بدون سستى و تقصير فرامين و اوامر پروردگارش را به مردم رسانده، و با دشمنانش بدون ناتوانى و عذر و بهانه جهاد كرد، او است پيشواى پرهيزكاران و چشم و چراغ هدايت شدگان.

پيشبينى امام عليه السلام و اگر مى دانستيد از غيب و نهان آنچه را كه من مى دانم و بر شما آشكار نيست، هرآينه از ترس خانه هايتان را رها مى ساختيد و شتابزده در كوچه ها و بيابانها به دنبال هم مى شتافتيد، و بر كردارهاى زشت خود مى گريستيد، و پشيمان مى شديد، و چون زنان فرزندمرده لطمه به سينه و روى خود مى زديد، و اموال خود را بى نگهبان و بدون سرپرست مى گذاشتيد، و هر يك از شما همش مصروف رهايى خويش بوده، و از ديگران غافل مى شديد، ولى شما آنچه را كه ياد آورده شديد فراموش كرديد، و ايمن شديد از آنچه كه برحذر داشته شديد، پس راى و انديشه شما سر در گم و كارتان پراكنده و درهم گرديد و دوست دارم كه خدا ميان من و شما را جدايى افكنده و مرا به كسى كه سزاوارتر است از شما به من ملحق نمايد. به خدا سوگند آنان گروهى پسنديده راى بودند، و در برابر هر پيش آمدى بردبارى و شكيبايى نمودند، و سخن به حق و راست كه ظلم و ستم روا نمى داشتند، طريقه حق و راه راست را برگزيده، و آن را مقدم داشته، و بر آن گذشتند، و به سوى آن شتافتند، پس به آخرت جاويدان و به عيش و خوشى نيكو و گوارا دست يافتند. آگاه باشيد به خدا سوگند پسرى از قبيله بنى ثقيف ( حجاج بن يوسف) بر شما مسلط گردد كه از روى نخوت دامن كشان، و مايل به جور و ستم بسيار باشد، كه هر چه داريد به زور بگيرد، و پيه تنتان را آب نمايد، بياور آنچه دارى اى اباوذحه

خطبه 116-موعظه ياران

در نكوهش بخيلان شما اى مردم بخيل خودخواه، نه از اين پول و دارايى خويش در راه آنكس كه آنها را روزى شما قرار داد بذل مى كنيد، و نه خود را در راه او به مخاطره مى افكنيد، به سبب دين خدا در ميان بندگان او عزيز و ارجمند مى باشيد و خدا را در ميان بندگانش گرامى نمى داريد، پس شما از اينكه در منزلهاى كسانى فرود آمده ايد كه آنها پيش از شما در آن خانه ها بودند، و به جدا شدن از نزديكترين برادران و دوستان خود عبرت گيريد و پند پذيريد.

خطبه 117-ستودن ياران خود

در ستايش ياران شايسته شما در راه حق ياران، و در دين برادران، و در روز سختى و گير و دار جنگ سپر و در وقت مشورت اصحاب سر، و ياران من شماييد نه ديگران، با نيرو و پايدارى و زور بازويتان آنهايى را كه به دين پشت كرده اند از ريشه برمى اندازم، و دل را به كسانى كه به سويم رو مى آورند اميدوارم مى سازم، پس مرا با اندرز و نصايح خالى از سوء نظر و بدانديشى، يارى نماييد، زيرا به خدا سوگند كه من از همه مردم براى زمامدارى شما شايسته ترين پيشوايانم.

خطبه 118-تحريض مردم به جهاد

بهانه آوردن براى نرفتن به جهاد (پس از جنگ صفين و غائله نهروان زمانى كه سپاهيان بنى اميه به شهرهاى مرزى عراق يورش آورده به مردم ظلم و ستم مى نمودند آن حضرت لشگرى فرستاده مى خواست براى يارى آنان لشگر ديگرى بفرستد بى درنگ مردم را به مسجد فراخواند و به جهاد ترغيب كرد، آنها زمانى دراز خاموش مانده چيزى نگفتند، امام فرمود: شما را چه مى شود؟ چرا حرف نمى زنيد مگر لاليد؟ گروهى از آنها گفتند: يا اميرالمومنين اگر تو بروى ما با تو خواهيم آمد. همين كه آن حضرت بهانه ايشان را دريافت برآشفت و فرمود:) شگفتا! چه شده شما را كه نه به راه راست ارشاد مى شويد و نه به سوى هدايت ره مى سپاريد؟ آيا در چنين اوضاعى شايسته است كه من خودم حركت كنم؟ من بايد در اين جنگ هر كس از شجاعان و دليران شما را كه خود بپسندم با شما همراه كنم، و براى من سزاوار نيست كه لشگر و شهر و بيت المال و جمع آورى خراج زمين و حكومت ميان مسلمانان و رسيدگى به حقوق ارباب رجوع را رها كرده، و چون تيرى نتراشيده كه در تركش پيوسته در تكان است دلواپس و نگران به جنگ بپردازم. و من محور استوارى هستم كه آسياب خلافت پيرامونم به گردش درمى آيد، پس اگر از آن جدا شوم م دارش به هم مى خورد و دمى روى سنگ زيرين نمى پايد، سوگند به خدا اين انديشه آمدن من با شما راى و انديشه بدى است كه فسادش آشكار است، سوگند به خدا اگر من هنگام ديدن دشمن آرزومند شهادت اگر مقدور بود نبودم، البته بر اسب سوارى خود سوار شده و از شما دور مى شدم، هنگامى كه باد جنوب و شمال در وزيدن است، از كنار و ميان شما مى رفتم و ديگر خواهان شما نامردم عيبجو و كنايه گو و گمراه و ترسو نبودم. در فزونى عدد شما با كمى اتفاق دلهاتان سودى نيست، به راستى شما را به طرف راه روشن حق كشاندم راهى كه جز بدانديشان در آن از پا درنمى آيند، هر كه پايدارى ورزد به بهشت مى رود، و هر كه پايش در آن لغزش نمايد در آتش دوزخ سرنگون مى شود.

خطبه 119-بيان فضيلتهاى خود

در مدح خود و ائمه اطهار عليهم السلام سوگند به خدا كه رساندن پيامها و وفاى به عهدها و همه معانى و تفسير و تاويل قرآن مجيد را دريافتم، همانا درهاى علم و معرفت الهى و راه روشن رستگارى، نزد ماست و به روى ما خاندان پيامبر گشوده است، بدانيد و آگاه باشيد احكام و قوانين دين خداوند سبحان يكى است، و راه آن راست و مستقيم است، هر كه راه آن احكام را گرفت و پيمود به حق ملحق شد، و بهره مند گرديد، و هر كه كناره گيرى كرد گمراه و پشيمان گشت، هان اى مردم تا مى توانيد در پندار و گفتار و كردار نيك بكوشيد، و براى روز شمار كه نهفته ها آشكار مى شود توشه يى بسنده و بايسته بيندوزيد، هر كس امروز، خرد و ديده و دل دنيايى اش، برايش سود و رستگارى به بار نياورد، فرداى قيامت ديگر اينها براى سعادتمنديش سودى ندارد. و بپرهيزيد از آتشى كه گرمى آن سخت و ژرفى آن بسيار و زيب و زيورش آهن مذاب، و نوشابه اش زرداب است. آگاه باشيد نام نيكى كه آفريدگار در ميان مردم براى انسان قرار دهد، بهتر از مالى است كه ميراث برنده ناسپاسگزار ببرد.

خطبه 120-درحكميت

پس از ليله الهرير (پس از ليله الهرير مردى از ميان اصحاب على عليه السلام از جا برخاسته و گفت: يا اميرالمومنين اول ما را از پذيرفتن داورى (در جنگ صفين) بازداشتى و پس از آن به آن امر كردى و ما نمى دانستيم كدام يك از اين دو امر به هدايت نزديكتر بود؟ پس حضرت دست مبارك بر دست زده و فرمود:) اين حيرانى و سرگردانى سزاى كسى است كه حزم و احتياط را از دست داده است، آگاه باشيد سوگند به خدا اگر آن زمانى كه شما را امر كردم به آنچه شما را بدان مامور نمودم فريب نخورده به حكميت تن ندهيد وادار كرده بودم شما را به كارى كه ميل نداشتيد كه خداوند در آن خير و نيكويى قرار مى داد و اگر استقامت كرده بوديد شما را هدايت كرده بودم، و يا چنانچه كج و كولگى نشان مى داديد و از فرمانم روى برمى تافتيد راست و استوارتان مى ساختم، هرآينه آن رويه استوارتر بود، ولى افسوس! مرا ببين با كه سخن مى گويم، و درمان دردم را از كجا مى جويم؟! مى خواهم به يارى شما دست دشمن را از سر خود كوتاه سازم و اين جراحت را با مرهم دست شما شفا بخشم ولى دريغ كه شما خود، درد و جراحت توانفرساى من هستيد! من مانند كسى هستم كه مى خواهد به وسيله خار از پا خار بيرو ن آورد و حال آنكه مى داند ميل خار با خار است، خدايا پزشكان از چاره اين درد بى درمان خسته گشتند، و كشندگان آب از چاهها با ريسمانها ناتوان شده فروماندند و ناگزير دست از كار بهشتند، كجايند آن گروهى كه به سوى اسلام خوانده شدند و آن را پذيرفتند، قرآن را خوانده و در پاى احكامش محكم ايستادگى كردند، به سوى جهاد و پيكار دشمن بسيج شدند، پس واله و شيداى آن گرديدند، مانند شيفتگى و شيدايى شتران به سوى اولاد خودشان، و شمشيرها را از غلاف بيرون كشيده اطراف زمين كارزار را دسته دسته و صف صف فراگرفتند بعضى از آنان از ميان رفتند (مانند عبيده بن حارث در جنگ بدر و حمزه بن عبدالمطلب در جنگ احد و جعفر بن ابى طالب در جنگ موته) و برخى ديگر به سلامت ماندند، نه كسى به زنده هاى آنان تهنيت، و نه شخصى به مردگانشان تعزيت گفت، رادمردانى بودند كه ديدگانشان پيوسته از ترس خدا گريان بود و سفيد شد و شكمشان از روزه كوچك و لاغر، لبشان از تداوم در دعا و ثنا، خشكيده، رنگشان از بى خوابى زرد و بر روهاشان غبار فروتنى آشكار بود، آنان برادران من بودند كه رفتند و مرا تنهاى تنها گذاشته اند، پس سزاوار است كه ما تشنه ديدار آنان بوده از فراق و دوريشان سر انگشت ان را به دندان بگزيم، به نظرم شيطان دارد راههايش را بر اينان هموار و آماده مى سازد، و مى خواهد آيين شما را گره به گره از هم بگسلد و ميانتان تفرقه و جدايى بيندازد، و از آن جدايى فتنه و فسادى در ميانتان توليد نمايد، پس از وسوسه ها و افسونهاى او رو گردانيد، و دورى گزينيد، و از كسى كه پند و اندرز را هديه و ارمغان به شما مى دهد بپذيريد و آن را حفظ نماييد.