نيايش هنگام رفتن به جنگ صفين خدايا اى پروردگار آسمان برافراشته و فضاى نگاهداشته، كه رزمگاه شب و روز، و گردشگاه مهر و ماه و بزمگاه ستارگان گردنده را در آن نهادى، و ساكنين آن را گروهى از فرشتگانت گردانيدى كه از عبادت و بندگيت خسته نمى شوند، اى پروردگار اين زمين كه آن را جاى آرميدن مردم و گذرگاه پرندگان و چهارپايان- كه به چشم مى آيند و حشرات و جانورانى كه به علت كوچكى ديده نمى شوند و ارقام و اعداد، از شمارش آن همه بى شمار عاجزند- گردانيده اى. و اى پروردگار كوههاى استوارى كه آنها را براى زمين ميخها گرداندى و براى آفريدگان تكيه گاه ساختى، اگر ما را بر دشمنانمان پيروزى دادى، ستمگرى را از ما دور گردان، و به حق و درستكارى استوارمان فرما، و چنانچه آنها را بر ما چيره كردى شهادت را روزى ما گردانده از تباهكارى نگاهمان دار. انگيزش ياران به جنگ كجا است جلوگير از دشمن براى حفظ آنچه برمرد لازم است، و كجا است آن مرد باحميت و سلحشور، كه در روزهاى سخت جنگ، از خانه و خانواده و ياران خود حمايت مى كند؟ اگر از جنگ روى برگردانيد و بگريزيد تا ابد ننگ و بدنامى پشت سرتان خواهد بود، و اگر در راه خدا به جهاد بپردازيد بهش ت پيش روى شما است.
گفتگو با يكى از اهل شورى سپاس خدائى را سزاست كه نمى پوشد از او آسمانى، آسمانى ديگر را و نه زمينى زمين ديگر را. گوينده اى (سعد وقاص) مرا گفت: اى پسر ابيطالب تو در امر خلافت حريصانه مى كوشى. گفتم: نه، به خدا شما با اينكه دور و پرت هستيد به آن حريص تريد. ولى من كه به اين مقام نزديكتر از هر كس و سزاوارترم مى خواهم حق خود را بستانم. حقى كه براى رسيدن به آن از من جلوگيرى كرده و مى كنيد، و در اين باره ناروا دست رد برسينه ام زده و مى زنيد. پس چون در ميان گروه حاضرين مجلس برهان را در گوش او فروكوفتم متنبه شده و از خواب غفلت بيدار گشت، و حيران و سرگردان ماند به طورى كه ندانست پاسخ مرا چه بگويد! (سپس امام عليه السلام به خداوند شكايت نموده مى گويد): خدايا براى پيروزى بر قريش و كسانى كه آنها را يارى مى كنند از تو كمك مى طلبم، چرا كه قريش پيوند خويشى مرا بريده، و بزرگى مقام و منزلتم را كوچك شمردند، و در امر خلافتى كه ويژه و مخصوص من بود، به اتفاق به دشمنى با من برخاستند، پس از آن گفتند آگاه باش اگر تو خلافت را بگيرى و رها كنى هر دو حق است (مى گفتند: اگر تو آن را گرفته بودى حقت را برده بودى، و ما نيز كه آن را گرفته ايم حق خود را گرفته ايم، و بهتر آن است كه تو از آن چشم بپوشى).
اصحاب جمل طلحه و زبير همسر رسول خدا- صلى الله عليه و آله- را همچون كنيزى كه هنگام خريدن به اين سو و آن سو مى كشند سوار شترى نمودند و كشان كشان او را همراه خويش به بصره بردند آرى زنان خود را در خانه هاشان بازگذاشتند و بازگذاشته رسول خدا صلى الله عليه و آله را به خود و ديگران آشكار نمودند در ميان لشكرى كه نبود از ايشان مردى مگر آنكه اطاعت و فرمانبردارى مرا به گردن گرفته، و به اختيار نه از روى اجبار با من بيعت كرده بود، پس آن لشكر در بصره بر عامل من (حنيف بن عثمان انصارى) و خزانه داران بيت المال مسلمين از اهل بصره وارد شده، گروهى را كشتند و برخى را پس از شكنجه دادن به سياه چال زندان انداختند. به خدا سوگند اگر از مسلمانان يك تن را هم گير آورده بى پروا كشته بودند البته كشتن سراسر آن ارتش را روا مى دانستم، چه رسد به اينكه برابر شماره خودشان از مسلمين كشتند، و دستان ناپاكشان را به خون آن بى گناهان آغشتند.
چه كسى شايسته خلافت است پيامبر اكرم امين وحى خدا و خاتم پيامبران و مژده دهنده بخششهاى او به نيكان و بيم كننده از عذاب او بود.
اى مردم، سزاوارترين شخص به امر خلافت آن است كه در تدبير و سياست از همه تواناتر، و در احكام خداوند داناتر باشد، پس اگر آشوبگرى دست به آشوب زد نكوهش شده، و از او درخواست مى شود تا به سوى حق بازگردد، و اگر امتناع نمود كشته مى گردد (بايد او را كشت) بجان خودم سوگند، اگر قرار اين باشد كه انتخاب براى امامت و خلافت انجام نگيرد مگر با حضور همه مسلمانان- چون چنين كارى ممكن نيست- هرگز اين امر صورت نگيرد. به اين سبب، حكم و راى صاحبنظران و شايستگان در اين كار- در غيبت سايرين- بجا و رواست. پس آن كس كه در وقت انتخاب حاضر نبوده، نبايد از قبول حكم سر باز زند و از آن روى برتابد، و چنين غايبى سزا نيست كه كس ديگرى را به امامت برگزيند. آگاه باشيد من با دو كس پيكار مى كنم: يكى آنكه ادعا كند آنچه را كه براى او نيست و يكى آنكه رو گرداند از چيزى كه به عهده گرفته.