ترجمه نهج البلاغه

عزیزالله جوینی

نسخه متنی -صفحه : 398/ 92
نمايش فراداده

خطبه 152-ستايش خدا

و از خطبه هاى آن حضرت- عليه السلام- است شكر و سپاس مر خدا را كه دلالت كننده است بر وجود خود به خلق خود، و به حدوث خلق او دال است بر هميشگى او تعالى، و به مانند (بودن) ايشان (به يكديگر دليل است) بر آن كه نيست مانند مر او را، بنشايد و گرد برنيايد او را حواسها، و محجوب نكند و باز ندارد او را پرده ها، براى جدا گردانيدن صانع و مصنوع، و حد با ديد كنند(ه) و حد با ديد كرده، و آفريننده و آفريده. او يكى و يگانه است نه به تاويل عدد، و آفريدگار (است) نه به معنى حركت و رنج، و شنوا (است) نه به آلت، و بينا (است) نه به جدائى آلت، و حاضر (است) نه به بسودن، و جدا (است) نه به دورى مسافت، و ظاهر به هستى نه به ديدن، و نهان از چونى نه به لطافت جسم. جدا شد (او سبحانه) از چيزها به قهر مر آن (را)، و قادر بودن بر آن، و جدا شد چيزها از او به فروتنى و گردن نهادن مر او را، و بازگردانيد(ن) به او. هر كه صفت كرد او را به درستى كه حد بديد كرده باشد او را، و هر كه حد بديد كرد او را به درستى كه شمرده كرده باشد او را، و هر كه شمرد او را به درستى كه باطل كرده باشد ازليت او را، و هر كه گفت كه: چگونه است؟ به درستى كه وصف كرده باشد ا و را، و هر كه گفت: كجا است؟ به درستى كه با ديد كرد او را، او عالم (بود آنگاه) كه هيچ معلوم نبود، و پروردگار (بود آنگاه) كه نيست (بود) آفريد(ه)، و قادر و توانائى كه نيست (بود) قادر شده.

بعضى ديگر از آن خطبه است به درستى كه طلوع كرد طلوع كننده(اى)، و بدرخشيد بدرخشنده اى. و ظاهر شد ظاهر شونده(اى)، و راست گشت چسبنده اى، و بدل كرد خدا به قومى قومى را، و به روزى روزى را، و منتظر شديم بگردانيدن (روزگار، همچون) انتظار در قحط شدگان باران (را). و به درستى كه امامان استادگان (به امر) خدااند بر خلق او، و شناسندگان او(يند) بر بندگان او، نروند و نبرند در بهشت مگر كسى را كه بشناخت ايشان را (و شناخته باشند ايشان اخلاص و اطاعت او را)، و نبرند در دوزخ مگر كسى را كه انكار كرد ايشان را، و انكار كردند ايشان او را، به درستى كه خدا خاص كرد (شما را) به اسلام، و خال فرا گرفت شما را بر اسلام، و اين به درستى كه (اسلام) نام سلامت است و جمع كننده كرامت. برگزيد خداى تعالى راه او را، و روشن كرد حجتهاى او را از ظاهر علم و باطن حكمت، فانى نشود غرايب او، و منقضى نشود عجايب او، در او (است) جايگاه بهار نعمتها و چراغهاى تاريكيها، فتح نكنند خيرها جز به كليدهاى او، و كشف نكنند و وا نبرند تاريكيها را جز (به) چراغهاى او. به درستى كه حمايت كرد محارم او را، و بچرانيد چراگاه او را، در او شفاء شفا طلبنده و كفايت و پسنديده كردن پسنده كننده (است).

و از خطبه هاى آن حضرت- عليه السلام- است صفت مى كند غاوى را و او- كافر- در مهلتى است از خدا، شتاب كند وا غافلان، و بامداد كند وا گناهكاران بيراهى راست، و نه (وى را) امامى قائم و (نه) قائد(ى).

و در قسمتى از اين خطبه است تا كه چون روشن كند (خداى تعالى) نزديك مرگ ايشان را از جزاء معصيت ايشان، و بيرون آورد ايشان را از چادرهاى غفلت ايشان، رو آوردند (به چيزى كه) آن پشت فرو كنند(ه است)، و پشت فرو كردند (به چيزى كه) روآورند(ه است)، پس سود نگرفتند بدانچه دريافتند از مطلوب ايشان و لذت دنيا، و نه بدانچه بگذاردند از حاجت ايشان (كه لذات و شهوات دنيا است). به درستى كه من مى ترسانم شما را و نفس خود (را در) اين منزلت (و از عقوبت اين مذلت)، پس بايد كه نفع گيرد مردى به نفس خود، به درستى كه بينادل آن كس است كه بشنيد و فكر كرد و نظر كرد پس بينا شد و بديد حق را و نفع گرفت به عبرتها. پس برفت به راه روشن و فراخ، و تجنب كند و يكسو شود در او افتادن را در هلاكت و گمراهى در گوهاى سختى و بيراهى، و يارى ندهد بر نفس خود غاويان را به بيراه رفتن در حق يا بگردانيدن از حق در سخنى يا ترسيدن در راستى. پس با خود آى اى شنونده از مستى خود و بيدار شود از غفلت خود، و كوتاه كن از شتاب و دنياى خود، و نيك گردان فكر را در آنچه آمد به تو بر زيان پيغمبر امى نانويسنده، و از آنچه ناچار باشد از (آن) و نيست گريز از (آن)، و خلاف كن با آن كس كه خلاف كند اين را وا غير (آن)، و دست بدار (او را) وا آنچه بپسنديدى براى نفس خود، و بنه بزرگى خود را، و بيفكن تكبر خود را، و ياد كن گور خود را، به درستى كه بر او (است) ممرو گذشتن تو، و چنان كه جزا دهى تو جزا دهند تو ر(ا)، و چنان كه بكارى بدروى، و آنچه تقدم دارى امروز برسى بر او فردا، پس بگستر براى قدم خود، و پيش بفرست براى روزگار خود، پس بپرهيز بپرهيز اى شنوده! و جد كن و كوشش اى غافل شونده، و آگاه نكند تو را (از حقيقت كارها هيچ آگاه كننده) مانند دانا و آگاه.

به درستى كه از واجبات خدا (كه) در ذكر حكيم، يعنى قرآن محكم و گويند لوح محفوظ (است) آنك بر آن جزا دهد و عقوبت كند، و به آن راضى شود و خشم گيرد، امر و شان (آن) كه سود نكند بنده- و اگر چه بكوشش دارد نفس خود را، و خالص كند فعل خود را- كه بيرون رود از دنيا، رسنده پروردگار خود را به خصلتى از اين خصلتها(ى ذميمه)، پس توبه نكرده (باشد) از آن. كه انباز آورد به خدا در آنچه واجب كرد بر او از عبادت او، يا شفا دهد خشم خود را به هلاكت نفس خود، يا اقرار كند به كارى كه كرد با غير خود، يا برآمدن خواهد حاجتى وا مردمان به ظاهر گردانيدن بدعتى در دين خود، يا فرا رسد مردمان را به دو روى، يا برود در ميان ايشان به دو زبان. درياب اين (مثل) را به درستى كه مانند دليل باشد بر مانند آن:

به درستى كه چهارپايان را قصد و غم ايشان شكمهاى ايشان باشد، و به درستى كه ددگان را قصد ايشا(ن) بد (و) بيدادى باشد بر غير آن، و به درستى كه زنان قصد ايشان زينت و آرايش زندگانى دنيا باشد و تباهى و فساد در او به درستى كه مومنان تواضع كنندگان باشند، به درستى كه مومنان ترسندگان باشند، به درستى كه مومنان ترسكاران باشند.

خطبه 153-در فضائل اهل بيت

و از خطبه هاى آن حضرت- عليه السلام- است و نظر كننده دل عاقل و خردمند ببيند به آن دل غايت و نهايت خود را، و بشناسد نشيب و فراز خود را، و خواننده(اى) بخواند، و نگهدارنده(اى) رعايت كرد (او را)، اجابت كنيد خواننده را، و پسروى كنيد نگهدارنده را. به درستى كه شروع كردند (مخالفان در) درياهاى فتنه ها، و فراگرفتند به بدعتها، جز نهادها و سنتهاى رسول، وفاهم چيدند (و خاموش شدند) مومنان، و سخن گفتند گمراهان دروغ گويندگان. مائيم لباس باطن و ياران (رسول)، و خزينه ها(ى) معلوم او، و درهاى معلوم، و نيايند خانه ها را جز از درها(ى) آن پس هر كه آيد بدو از غير درهاى آن نام نهند او را دزد.

بخشى از اين خطبه است در شما (است) بزرگيهاى ايمان، و ايشان گنجهاى رحمانند، اگر سخن گويند راست گويند، و اگر خاموش شوند سابق نشوند ايشان را، بايد كه راست گويد پيش روند(ه) و منزل بينند(ه) اهل خود را، و بايد كه حاضر دارد عقل خود را، و بايد كه باشد از اهل آخرت. به درستى كه او از (آن آخرت) بيامد- از عدم- و به آن باز گردد، پس نظر كننده به دل عمل كننده به چشم (است). باشد (او در) ابتداء عمل خويش كه بداند: اى عمل او بر او است يا براى او؟ پس اگر باشد براى او بگذرد در او، و اگر باشد بر او بايستد از (او). پس به درستى كه عمل كننده بى علم، همچو رونده اى باشد بر بيراه پس زياده نشود او را دورى او از راه جز دورى از حاجت او، و عامل با علم همچو رونده باشد بر راه روشن، پس بايد كه نظر كند نظر كننده: (اى) كه رونده است او، يا باز گردنده؟ و بدان به درستى كه هر ظاهرى را باطنى است بر مانند آن، پس آنچه خوش باشد ظاهر او خوش باشد باطن او، و آنچه پليد باشد ظاهر او پليد باشد باطن او، و به درستى كه گفت رسول صادق- صلعم: به درستى كه خدا دوست دارد بنده را، و دشمن دارد عمل (زشت) او را، و دوست دارد عمل (نيكوى) او را، و دشمن دارد بدن او را. و بدان به درستى كه هر عملى را رستنى(يى) است، و هر رستنى مستغنى نباشد او از آب، و آبها مختلف باشند، پس آنچه خوش باشد آب دادن آن، خوش باشد اصل درخت او، و شيرين باشد ميوه او، و آنچه پليد باشد آب دادن او، پليد باشد اصل درخت او، و تلخ باشد ميوه او.