بسا سخنى كه اثرش از حمله بردن بيشتر است.
بهر چه اكتفا توان نمودن همان بس است (و بيش از آن دويدن براى وارث زحمت كشيدن است)
براى مرد مرگ از خوارى بهتر، بكم ساختن بهتر تا دست توسل (بدامن هر ناكس) دراز كردن، آنكه را نشسته چيزش ندهند ايستاده هم ندهند، روزگار دو روز بيش نيست: يا بسود و يا بزيان تو است، روزيكه بسود تو است عنان بازكش (و بسركشى مگراى) روزيكه بزيان تو است شكيب را پيشه گير (كه پس از شدت فرج ميرسد).
فرزند را بر پدر را بر فرزند حقى است، حق پدر بر فرزند آنست كه پسر پدر را در هر چيز فرمانبردارى كند جز در نافرمانى خداوند پاك كه نبايد فرمانش را ببرد، حق فرزند بر پدر آنست كه نام او را نيكو بگذارد، و بحسن ادبش بيارايد، و قرآنش بياموزد.
چشم زخم، دم و افسون، جادوگرى، فال نيك زدن (هر يك بجاى خود) درست و حق است، فال بد واگيره درد از ديگرى درست نيست (و به آنها نبايد اعتنائى كرد) بوى خوش، عسل سوارى، بسبزه نظر كردن فسونهائى هستند كه زداينده غمها و اندوهها ميباشند.