ق: 6. يعنى آيا نگاه نكردند كه آسمانرا بالاى آنها چگونه ساختيم و زينت داديم كه شكافهائى ندارد (تا معيوبش كند).
وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ مؤمنون: 5. وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ نور: 31. فرج عبارت است از مخرج بول و غائط در زن و مرد. راغب گويد: فرج ميان دو پا است و آنرا بكنايه بر قبل و دبر اطلاق كردهاند و در اثر كثرت استعمال مثل صريح در آن معنى شده است در مجمع ذيل آيه 5 مؤمنون فرموده: ليث گفته فرج اسم هر سوئه زن و مرد است در اقرب الموارد آمده: الْفَرْجُ مِنَ الانْسانِ:
الْعَوْرَةُ و يُطْلَقُ عَلىَ الْقُبُلِ وَ الدبرِ حفظ فرج در زن و مرد ظاهرا آنست كه آنرا از ناظر محرّم بپوشد.
شادى. شادى توأم با تكبر در اقرب الموارد گويد: سرور و حبور در شادى ممدوح بكار ميرود ولى فرح در شادى مذموم كه موجب تكبّر است سرور و حبور از تفكّر ناشى است و فرح از قوّه شهوت.
فيومى در مصباح گفته: در معنى تكبّر و خرسندى و شادى بكار ميرود.
طبرسى رحمه اللّه در مجمع ذيل إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ قصص:
76. فرموده فرح بمعنى تكبّر است و شعر ذيل را شاهد مياورد.
و لست بمفراح اذ الدّهر سرّنى و لا جازع من صرفه المتقلّب چون روزگارم شادم كند متكبّر نميشوم، از برگشت آن نيز جزع و ناله ندارم. راغب و زمخشرى نيز آنرا نقل كردهاند. در قرآن مجيد بيشتر در شادىهاى مذموم آمده كه منبعث از نيروى شهوانى و لذّات و توأم با خود پسندى است مثل: فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ ... توبه:
81. باز گذاشتگان بر ماندنشان بر خلاف رسول خدا (و اينكه با او بجهاد نرفتند) شادمان شدند حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً انعام: 44.
و در بعضى از آيات در شادى