قاموس قرآن

سیدعلی اکبر قرشی

جلد 5 -صفحه : 320/ 198
نمايش فراداده

تفقّد آنست كه در حال غيبت چيزى از حال آن جويا شويم، يعنى از پرندگان جويا شد و گفت: چرا هدهد را نمى‏بينم. اين ماده بيشتر از سه بار در قرآن نيامده است.

فقر

حاجت. فقير: حاجتمند.

احتياج را از آن فقر گفته‏اند كه آن بمنزله شكسته شدن فقار ظهر (ستون فقرات) است در تعذّر رسيدن بمراد (مجمع).

نا گفته نماند: حاجت يكدفعه حاجت ذاتى است مثل يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ فاطر: 15. اى مردم شما بخدا محتاجيد و خدا اوست بى‏نياز ستوده. اين شامل حال همه است حتى ميلياردرها، و يك دفعه بمعنى نادارى و بى‏چيزى است مثل وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ نساء: 6. فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ حج: 28.

(فاقره): داهيه بزرگ. اين از آنست كه بلاى بزرگ پشت انسان را ميشكند وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ. تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ قيامة: 24 و 25.

چهره‏هائى در آنروز درهم كشيده است توقّع دارد كه بلائى كمر شكن بسرش آيد.

إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها ... توبه:

60. راجع بفرق مسكين و فقير به «سكن» رجوع شود.

فقع

إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ بقره: 69. فقع بمعنى زردى شديد است «فقع لونه فقعا: اشتدّت صفرته» يعنى: آن گاوى است زرد پر رنگ كه بينندگان را شاد ميگرداند، اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است.

فقه

(بكسر اول) فهميدن. در مصباح گفته: «الفقه: فهم الشّى‏ء».

قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ ... هود: 91. گفتند اى شعيب ما بسيارى از آنچه را كه ميگوئى نمى‏فهميم. لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها اعراف: 179. قلوبى دارند كه با آنها نمى‏فهمند.