بكشد و بسوزاند.
بدين حساب همه اشياء داراى دو جنبه خير و شرّاند و آيه مبيّن آنست كه بايد از شرّ همه مخلوقات بخدا پناه برد و خير آنها را از خدا خواست و چون جز خدا كسى نميتواند شرور مخلوقات را از انسان بر گرداند و منافع آنها را بوى روى آور كند لذا بايد بخدا پناه برد كه آفريننده آنهاست و زمام همه بدست اوست «ازمّة الامور طرّا بيده».
غاسِقٍ كه بمعنى هجوم كننده در پنهانى است ظاهرا از حيث عموم مساوى با «ما خَلَقَ» است زيرا شرور مخلوقات پنهانى و بى خبر و ناگهان بانسان هجوم ميكنند چنانكه در «غسق» گذشت.
و اگر مراد از «النَّفَّاثاتِ» نيروهاى دمنده و از «الْعُقَدِ» مواد اوليه باشد اين آيه نيز در رديف آيات ما قبل است مثلا خاك، آب، املاح، كربن هوا هر يك بسته و گره خورده مخصوصىاند نيروهاى مخصوص بآنها دميده و قسمتى از آنها را كنده و در اثر تخليط شيميائى يك سيب يا ميوه ديگر يا انسان و غيره بوجود ميايد پس مواد اوليه كه خزائن خدايند در اثر دميدن آن نيروها بچيزهاى ديگر مبدّل ميشوند و چون اين دميدن و دميده شدن شرّى نيز در بر دارند لذا از شرّ آنها بخدا پناه ميبريم. و اللّه العالم.
رجوع شود به «نفث».
(بر وزن قفل) كشتى. آن در واحد و جمع بكار ميرود مثل وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا هود: 37. كه راجع بكشتى نوح عليه السّلام است و وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ نحل: 14. كه راجع بهمه كشتيها است. ايضا مذكّر و مؤنّث هر دو بكار رود مثل فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ شعراء: 119. كه بقرينه صفت، مذكّر است و مثل أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لقمان: 31. كه بقرينه «تَجْرِي» مؤنّث است ظاهرا آن بواسطه جمع بودن است.
وَ آيَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّيَّتَهُمْ