يوسف: 25. يافتند شوهر آن زنرا نزد در. لدى باسم ظاهر اضافه ميشود مثل آيه فوق و نيز بضمير اضافه ميشود مانند إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ يوسف: 54. وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً كهف: 91.
وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ آل عمران: 44.
إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ نمل: 10.
لذاذ و لذاذة يعنى مورد اشتها و ميل «لذّ الشّىء لذاذا: صار شهيّا» لذّ و لذيذ وصف آنست وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ زخرف:
71. در بهشت هست هر چه دلها آرزو كند و ديدگان محظوظ شود و لذت برد. وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ محمد: 15. لذّة بمعنى لذيذ است يعنى نهرهائى از خمر كه لذيذ است براى نوشندگان. ايضا بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ صافّات: 46 كه بمعنى لذيذ است.
إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ صافّات: 11. لازب را چسبنده و ثابت معنى كردهاند راغب ميگويد:
لازب ثابت محكم الثبوت است.
طبرسى فرمايد لازب و لازم هر دو بيك معنى است و از ابن عباس نقل كرده كه آن بمعنى چسبنده و خالص و خوب است، صحاح نيز هر دو را آورده است.
يعنى ما آنها را از گلى چسبنده آفريدهايم در آياتيكه لفظ «طين» در باره خلقت انسان آمده همه نكرده و بىوصفاند جز در اين آيه و در آيه وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ مؤمنون: 12. كه سلالة وصف آمده است و شايد سلالة و لازب نزديك بهم باشند. اين كلمه فقط يكبار در قرآن يافته است.
لزم، لزوم و لزام بمعنى:
ثبوت و دوام است «لزم الشّىء: ثبت و دام» الزام بمعنى اثبات و ادامه و ايجاب است. وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ اسراء: 13. عمل هر انسان را باو ثابت و ملازم كردهايم