وجودش را فرا گرفته بود در مقابل موسى و هارون تسليم نشد نبوّت آنها را تكذيب كرد و از پذيرش امتناع نمود و با كمال غرور گفت: أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى موسى آمدهاى تا با جادوى خودت ما را از ديارمان بيرون كنى؟!! ما هم سحرى در مقابل سحر تو مياوريم روزى را معيّن كن كه بدون عذر در آنروز گرد آئيم و با جادوگران ما مبارزه كن تا جواب جادوى تو را بدهند. موسى فرمود: روز عيد و آنگاه كه مردم در وقت چاشت جمع گردند روز ملاقات ما باشد. «طه: 47- 59»
فرعون مأمورانى باطراف فرستاد تا عدّه زيادى ساحر از هر طرف جمع كرده بپايتخت آوردند فرعون قول داد كه در صورت غلبه بموسى از مقرّبين درگاهش خواهند بود.
موسى بساحران فرمود وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى واى بر شما بخدا نسبت دروغ ندهيد و با اين آمادگى خود مرا مانند خودتان جادوگر قلمداد نكنيد من مأمورى از جانب آفريدگارم، خدا شما را با عذابى در اين صورت خواهد كوبيد هر كه بخدا دروغ بندد زيانكار است ...
عدهاى گفتند: اين دو برادر دو جادوگراند، ميخواهند شما را بوسيله جادو از ديارتان برانند و طريقه شريفتان را از بين ببرند و شما را بخود برده كنند، حيله خود را يكجا كنيد و در برابرشان صف آرائى نمائيد هر كه امروز پيروز گرديد نجات يافته است.
ساحران گفتند: موسى تو اوّل سحر خودت را بكار مىبندى يا ما اوّل بكار بنديم؟ موسى گفت: نه شما اوّل بياندازيد، جادوگران سحر خويش را بكار بردند، مردم از سحر آنها چنان خيال كردند كه ريسمانها و عصاهائيكه بزمين انداختهاند بمارها مبدّل شده و حركت ميكنند و حتى خود موسى