جز از آزادى اجتماعى سخن نمىگويند؛ از آزادى معنوى ديگر حرف نمىزنند و به همين دليل به آزادى اجتماعى هم نمىرسند»1؛ زيرا «آن علتى كه در دوران گذشته بشر را وادار مىكرد به سلب آزادى اجتماعى و پايمال كردن حقوق اجتماعى ديگران، حس منفعت طلبى او بوده است و بس؛ خوب حس منفعت طلبى بشر امروز چطور؟ هست يا نيست؟ بله هست.... دهانِ بشر امروز براى بلعيدن، اگر بيش تر از دهان بشر ديروز باز نباشد، كم تر باز نيست».2
از ديدگاه استاد، علت محروميت مغرب زمين از آزادى معنوى وجود عقيده ى لاييك و بى دينى است؛ «چون آزادى معنوى را جز از طريق نبوت انبيا، دين، ايمان و كتاب هاى آسمانى نمىتوان تأمين كرد».3 استاد در پايان بحثِ آزادى معنوى به نمونه هايى از آزادى نفس از اسارت رذايل اشاره مىكند و مىفرمايد: به خاطر وجود چنين آزادى بوده است كه كسانى چون مرحوم سيد حسين كوه كمرى، ميدان مرجعيت را براى شيخ انصارى باز مىگذارد.4
آخرين نوع از آزادى كه در اين نوشتار از آن بحث مىكنيم، آزادى معنوى است. استاد آن را مقدس ترين نوع آزادى و حتى علت تحقق بخش آزادى اجتماعى و هدف مهّم انبيا معرفى مىكند.
وى در تعريف آزادى معنوى مىفرمايد: «آزادى معنوى نوع خاصى از
1. گفتارهاى معنوى، ص51. 2. همان، ص22. 3. همان، ص 19. 4. همان، ص46 ـ 45.