مهدي حاضـري
شخصيتهاي بزرگ جهان نه تنها بسيار محبوب و مقبول در نزد ملتها خصوصاً هواداران خود هستند و هركس سعي ميكند فكر و انديشه و سيره و منش و كلام و قلم آنها را درك كرده و به نوعي خود را به آنها نزديك كند بلكه كليه چيزهايي كه به آنها منسوب هست نيز مقبول و پذيرفته شده بوده و گاه در حراجيهاي بزرگ بعضي اشيأ بسيار كوچك و بيارزش مادّي چون به آنها منسوب است با قيمتهاي كلان به فروش ميرسد. بطوريكه موزههاي جهان مملو است از اشيأ بجا مانده از شخصيتهاي نظامي، سياسي، فرهنگي، مذهبي، عرفاني، ادبي و هنري كه بايد در اين ميان جايگاه افراد مذهبي را از بقيّه متمايز نمود چراكه با عقايد مردم سر و كار داشته و جداي از هرگونه علاقه دنيوي، آنها را متعلق به سرنوشت و آينده محتوم خود ميدانند. سراسر كره زمين مملو از اين يادبودها و اماكن مذهبي و منسوب به روساي مذهبي است. اين قاعده براي مردم مسلمان و خصوصاً شيعيان امري ملموس و محسوس بوده و حرم ائمه و اماكن منسوب به آنها و امامزادگان و منسوبان به ائمه در جاي جاي بلاد شيعه قبلهگاه عاشقان اهلبيت رسالت است و بعضاً محل قدوم آنها يا اماكني كه با احتمالات بسيار اندك از آن به عنوان قدمگاه ياد ميشود زيارتگاه بوده و در بعضي از بلاد حتي به اشيأ يا موجوداتي كه به صورت نمايشي و صوري به ائمه و وابستگان به آنها منسوب ميشوند به چشم احترام نگريسته و آن را محبوب ميشمارند. نمونه ملموس آن اسبي است كه در روز عاشورا به عنوان ذوالجناح در ميان جمعيت چرخانده ميشود كه براي هميشه آزاد و رها بوده و همه چراگاهها براي آن آزاد است و حتي براي خود افتخار ميدانند كه ذوالجناح از علف مزرعه آنها خورده است. 2اين احترام و ارزش براي ائمه و فرزندان و منسوبان آنها در ميان شيعيان براي حاملان پيام و كلام و سيرؤ ائمه هم در سطحي پايينتر وجود دارد و اين افراد فقها، علمأ و روحانيوني هستند كه در ميان جامعه به امر به معروف و نهي از منكر پرداخته و علوم آل محمد(ص) را منتشر ميكنند و در حقيقت آموزههاي پيامبر(ص) و ائمه اهلبيت(ع) را در ميان جامعه ساري و جاري ميسازند. بيوت، كتابخانه، مسجد، مقبره و مشهد اين ستارگان آسمان فقاهت و حريت در جاي جاي سرزمين ما ميدرخشد. حضرت امام خود از منزل و وسايل زندگي علما و فقهاي نامدار درس گرفته و در چندين مورد با استناد به همين اماكن توصيههاي اخلاقي و رهنمود زندگي صحيح به ياران و پيروان خويش دادهاند. ايشان با اشاره به منزل صاحب جواهر3 ميفرمايند:
صاحب جواهر... يك منزل محقر داشتند و درِ يك اتاقشان باز بود و به يك دالاني ـ از قراري كه نقل ميكنند ـ كه در آن هواي گرم نجف يك نسيم، نسيم داغي ميآمد و ايشان مشغول تحرير (جواهر)4 بودهاند.5
و در كلامي ديگر با اشاره به منزل مسكوني علماي بزرگ قم در دوراني كه ايشان در قم تحصيل ميكردهاند، ميفرمايند:
در آن وقتي كه آمديم قم كه در آنجا چه اشخاصي بودند، شخص اول قم در حيث زهد و تقوا... مرحوم آشيخ ابوالقاسم قمي،6 مرحوم آشيخ مهدي7 و عدؤ ديگري و شخص نافذ آنجا و متقي، مرحوم آميرزا محمد برقعي8 و مرحوم آميرزا محمد ارباب9، همؤ اينها را من منزلهايشان رفتم... در زندگي مشابه بودند... مرحوم آميرزا محمد ارباب كه من رفتم مكرر منزلشان يك منزلي داشت دو سه تا اتاق داشت. خيلي ساده، بسيار ساده. مرحوم آشيخ مهدي همين طور... وقتي انسان در آن محيط واقع ميشد كه اينها را ميديد، همين ديدن اينها براي انسان يك درسي بود.10
ولي اين فرهنگ هم مانند ساير آداب و رسوم و عقايد ما با هجوم فرهنگ غرب دستخوش آسيب و گزند شده است در حاليكه غربيها خود به شدت از ميراث انديشمندان و شخصيتهاي بزرگ خود پاسداري كرده و هزاران موزه و نمايشگاه با آثار فرهيختگان خود تاسيس نموده و از اين طريق هم فرهنگ خود را به خورد مردم ديگر جوامع ميدهند و هم درآمد خوبي كسب ميكنند و حتي آثار فرهيختگان و فقها و علماي مسلمان و شيعه را هم به حوزههاي خود منتقل كرده و از آنها بهرهبرداري ميكنند كه نمونه بارز آن گردآوري كتب خطّي، قرآنهاي نفيس و دست نوشتهها و لباس و وسايل علماي بزرگ شيعه در طول تاريخ است. لذا برماست در زماني كه حكومت اسلامي در اين كشور تاسيس گشت و هدف آن اقامه قسط و اشاعه فرهنگ اسلامي و حفظ استقلال كشور از گزند دشمنان در همه سطوح آن است بر حفظ و نگهداري و بازسازي مواريث شيعه همت گماريم و يكي از راههاي جلوگيري از نفوذ فرهنگ غرب و مسخ فرهنگ متعالي شرق و اسلام همين احيأ آثار و يادگارهاي بزرگان و افتخار آفرينان اسلام خصوصاً كشور اسلاميمان ايران است در اين ميان حفظ آثار و مواريث امام راحل كه بنيانگذار اين انقلاب و نظام و شخصيتي جهاني است جايگاهي مخصوص به خود دارد و بايد همچنانكه از انديشه و افكار و سيره آن امام همام پاسداري ميكنيم از مواريث او هم كه گوشهاي از همين انديشه است حفاظت كنيم. گرچه خود آن بزرگوار هرگز در صدد ساختن ابنيه و ساختمان و حتي چاپ كتاب و رساله خود نبود. حتي حاضر نبود يك رساله توضيح المسائل مجاني به كسي داده شود ولي برماست كه آثار و اماكن و مواريث او را شناخته، حفاظت كرده و به نسلهاي امروز و آينده معرفي و اهدا نمائيم.
ما در اين گفتار كه انشأ اللّه بصورت سلسله وار و در طي چندين شماره اين مجله منتشر خواهد شد در صدد شناسايي، معرفي اماكن منسوب به امام در كليه بلاد و بيان خاطرهها و بيانات امام و دوستان امام و ياران و همراهان ايشان از ايّام اقامت و حضور آن رهبر فرزانه در اين امكنه خواهيم بود. گرچه تاكنون در طي چند مقاله در مجلات مختلف مختصر اشاراتي به اقامتگاههاي امام شده 11ولي متاسفانه به علت عدم دسترسي به آثار و كتب و خاطرات بعضي اماكن اصلاً معرفي نشده و بعضي از معرفيها ناكافي است. ما ضمن ارج نهادن به تلاش آن بزرگواران و استفاده از بيانات و گفتار آنها سعي خواهيم كرد بطور جامع اين مجموعه آثار معرفي گردد.
امام خميني در طول عمر با بركت خود در شش شهر بيشتر سكونت نداشته و بيشتر اماكن منسوب به ايشان در همين بلاد متمركز است كه بواسطه مهاجرت و تبعيد به شهرهاي زيادي سفر كردهاند. ولي مجموعاً در شش شهر سكونت نموده و آثار و امكنهاي منسوب به خود در آن شهرها برجاي مانده است اين شهرها عبارتنداز:
1. خمين
2. قم
3. تهران
4. آنكارا، بورساي
5. بغداد، نجف، كربلا
6. پاريس و نوفل لوشاتو
ما در اين نوشتار سعي خواهيم كرد در طي هر شماره يكي از اين شهرها را جستجو كرده و آثار منسوب به امام را در اين شهر مورد شناسايي و بررسي قرار داده و به علاقهمندان معرفي كنيم. و بالطبع شروع اين گفتار از مسقط الراس امام و محلي كه نام آن همواره همراه و معرف ايشان بوده خواهد بود. آري شهر خمين شهري كوچك و دور افتاده ولي بزرگ به پهناي شرق و غرب عالم چرا كه كمتر شهري ميتوان يافت كه نام خميني به گوش شهروندانش نخورده باشد.
خمين شهري است در جنوب شرقي استان مركزي ايران. شهري قديمي با حدود نود روستا در اطراف آن كه بيش از هزار و پانصد سال قدمت دارد. بناي آن را به "هما" دختر "بهمن كياني" نسبت ميدهند. گويند نامش در ابتدا "خميهن" بوده كه تركيبي است از "خو" به معناي"خوب" و "ميهن" كه "جايگاه" معنا ميدهد. و روي هم يعني مكان خوب يا سرزمين مقدس. در قديم به اين شهر و روستاهاي اطرافش "كَمَرَه" نيز ميگفتند. 12در شمال شهر خمين شهر نوخاستؤ اراك با آسمان دودگرفتهاش و در جنوب آن ولايت كهنسال گلپايگان با سروها و صنوبرهاي بسيار و در شرق آن شهر محلات با گلخانههاي خوشبويش و در غرب آن شهر اليگودرز با اشترانكوه سفيدپوشش خودنمايي ميكنند. اين شهر در كنار رودخانؤ فصلي قمرود شكل گرفته است. و اقتصاد و مردمانش بيشتر برپايه كشاورزي است. و پاي صنايع جديد هنوز آن گونه كه بايد به خمين باز نشده است. نام خمين كه تركيبي از دو كلمه خوب و ميهن دانسته شده وقتي با حرف "يأ"ي نسبت تركيب شود و به ساكنان و افراد منسوب به اين منطقه اطلاق گردد، خود معنا و تعبير لطيف ديگري پيدا ميكند، كه جايگاهي خاص در ادبيات عرفاني و اهل عرفان دارد. آري "خميني" تركيبي است از سه كلمه "خم" ، "مي" ، "ني" كه هر سه از كلمات كليدي عرفا در اشعار و متون نثر عرفاني است. و شاعري شيرين سخن اين مفاهيم را در قالب يك رباعي چنين بيان كرده است:
و امام خميني بحق از افراد كم نظيري بود كه عرفان را معنا كرد و به جهان شناساند و مدعيان دروغين آن را رسوا نمود و خميني زيباترين و رساترين تعبير براي شناخت امام است هم از حيث نسبت مكاني و هم شناحت جايگاه او در ميان عرفا.
شهر خمين از دوران قديم رجالي سياسي، علمي و فرهنگي به جامعه اسلامي، ايراني ما تحويل داده ولي هيچكدام به عظمت و بزرگي خميني كبير نميرسند. امام خميني نه تنها سرآمد رجال بزرگ منطقه خمين و كمره است كه سرآمد رجال ايران و جهان معاصر است و نامش الي الابد در صفحه تاريخ ميدرخشد و چنان تاثيري بر حيات سياسي اجتماعي مسلمين خصوصاً ايران و مستضعفان جهان داشت كه تمام معادلات حاكم بر نظام سلسله جهاني را به هم ريخت و اربابان جهان را واداشت تاملي در مديريت جهان انباشته از زور و غارت و غصب بكنند. آري ميتوان گفت كه امروز ديگر شهر خمين شهري دورافتاده و متروك نيست بلكه شهري است جهاني كه در همه جهان نامش پيچيده و وسعتي به پهناي شرق تا غرب عالم يافته است و بايد آفرين گفت به مردمان اين آب و خاك كه چنين ميوهاي و چنين ثمرهاي به جهان بشريت عرضه داشتند و مردم اين سرزمين بايد همواره خود را مديون اين بزرگمرد بدانند كه آوازه شهرشان را به اقصي نقاط جهان رسانيد.
در اواخر سلطنت فتحعلي شاه قاجار مردي گمنام قدم به خمين گذاشت. وي سيد احمد13نام داشت و به دعوت يكي از اهالي اين شهرستان به نام يوسف خان14، نجف را به قصد خمين ترك كرده بود. سيّد احمد در خمين ازدواج كرد و از صلب او پسري مصطفي15 نام پديد آمد و از صلب وي پسري بدنيا آمد كه او را روح اللّه نام نهادند. روح اللّه در سال (1281ش/1320ق/1902م) در دوره پادشاهي مظفرالدين شاه و چهار سال قبل از صدور فرمان مشروطيت متولد شد.
در آن روزگار، خمين از چهار محله اصلي تشكيل ميشد:
1. محله سبزيكار
2. محله سرپل(سادات)
3. محله لب رودخانه
4. محله اسماعيل بيگ
در چهار سوي شهر نيز دروازههائي قرار داشت كه شبها بسته ميشد. دروازهاي در ابتداي محله سبزيكار يعني محل فعلي منبع آب خمين قرار داشت كه براي رفت و آمد به روستاهاي غربي از آن دروازه ميگذشتند. دروازه ديگر در محله لب رودخانه يعني انتهاي خيابان شهيد طباطبايي كنوني واقع بود. دروازه سوم ابتداي كوچه امام و در كنار برج جنوبي بيت امام قرار داشت. خمين، امروز شهري است كه از هر سوي گسترش يافته است و ديگر هيچ نشاني از ديوارهاي گرداگرد شهر و دروازههاي چهارگانه آن ديده نميشود. دست تطاول روزگار همه را ويران كرده است. امروز تنها در مركز شهر، بيت قديمي موسوي، همچنان استوار و سرپا ايستاده است و غير از بُرج جنوبي آن كه طعمه طغيان رودخانه در سالهاي دور شده، بقيه بنا شكل قديمي خود را حفظ كرده است. كوچه تنگ و باريكي كه از جلوي بيت به بازار و مسجد جامع متصل ميگردد با مقداري تغيير راه قديمي را نشان ميدهد.
امام نزديك به نوزده بهار از عمر شريف خود را به تمامه در خمين گذراندند و پس از آن براي ادامه تحصيل مهاجرت كردند. طول دوران حضور امام در خمين همواره با تلخي و حوادث ناگوار همراه بوده و كمتر خاطره شيريني از زبان امام درخصوص اين دوران شنيده شده است گرچه همه اين حوادث و جريانات در ساختن شخصيت امام موثر بوده و خواست الهي بر اين تعلق گرفته كه مردان بزرگ در كوره حوادث آبديده شوند.
دوران شيرين و خاطرات دلپذير ايّام حضور در خمين را تنها ميتوان به حضور در كنار مادر و عمه و دايه مهربان ـ كه حضرت امام در سالهاي پايان عمر شريف خود به فرزندان و نوادگان خود ميفرمودند هنوز صداي روحي ـ روحي دايهام در گوشم طنينانداز است كه به دنبال من ميدويد و مواظب بود من از بلندي پرت نشوم16 ـ اشاره كرد و همچنين شيطنتها و بازيهاي كودكانه كه بيانات و سيره آن حضرت در پذيرش شيطنت كودكان در دوران بزرگسالي شاهد صدقي بر آن است.
به عنوان مثال زماني كه بعضي از شاگردان از بازيهاي كودكانه و شيطنتهاي مرحوم آقا مصطفي17 به امام ميگويند ايشان ميفرمايند: هنوز به پاي خودم در كودكي نرسيده است18 و يا زماني كه مرحوم حاج احمد آقا 19ر اثر شيرجه در رودخانه فرات به شدت با پايههاي پل در دست احداث برخورده كرده و به سختي مجروح ميشود در جواب حضرت امام كه ميفرمايند: احمد باز شيطنت كردي، مرحوم حاج احمد آقا ميگويد: چه كنيم ما فرزند شماييم20 و در جايي ديگر مرحوم حاج احمد آقا ميگويد: چندين جاي دست و پاي امام مكرراً در كودكي شكسته است. 21در خاطرات فرزندان و اعضأ خانواده و بيت امام هم بطور مكرر نقل شده كه ايشان به هيچ وجه از بازي كودكان نهي نميكردند و بالعكس اگر كسي مانع آنها شده و يا از آوردن كودكان نزد امام خودداري ميكرده به تندي با او برخورد كرده و ميفرمودند اگر بچه را نمي آوري خودت هم نيا و حق نداري بدون بچه بيايي.22
اين بيانات و سيره حكايت از كيفيت زندگي امام در شهر خمين دارد. امام در طول اين دوران تحصيلاتي هم داشتهاند كه بهتر است از زبان خودشان بگوئيم.
در خمين در مكتبخانؤ مرحوم ملا ابوالقاسم تحصيل شروع و نزد مرحوم آقا شيخ جعفر و مرحوم ميرزا محمد(افتخارالعلمأ) درسهاي ابتدايي، سپس در خلال آن نزد مرحوم حاج ميرزا مهدي(دايي) مقدمات شروع و نزد مرحوم آقاي نجفي خميني منطق شروع و نزد حضرتعالي [آيت اللّه سيد مرتضي پسنديده اخوي بزرگ امام] ظاهراً "سيوطي"23و "شرح باب حادي عشر" 24و منطق و مسلماً در "مطول" مقداري.25
غير از موارد فوق ديگر خاطره شيريني از ايّام حضور امام در خمين نقل نشده و ايشان درهر مورد كه نامي از خمين و مناطق اطراف آن بردهاند به ناامني، دزدي، قُلدري، اشغال نظامي و ... اشاره داشتهاند كه ما در اينجا به بعضي از اين خاطرات اشاره ميكنيم.
حضرت امام در دوران كودكي، زماني كه هنوز چهارماه از تولد ايشان سپري نشده بود، پدر خود را از دست داده و يتيم شدند و سالها بعد يعني زماني كه داماد ايشان مرحوم آيت اللّه شهاب الدين اشراقي26 مرحوم شده بودند به فرزندان آن مرحوم ميفرمايند من هم پدر خود را هرگز نديدم و يتيم بودم.27
در سن پانزده سالگي نيز بواسطه شيوع بيماري وبا در خمين مادر و عمه ايشان كه سهم زيادي در تربيت امام داشتند به مرض وبا درگذشتند و امام به تمام معني تنها ميشوند.
امام بارها در بيانات خود به ظلم و تعدي دزدان و خانهاي خمين اشاره كرده و مشاهدات و خاطرات دوران كودكي خود در خمين را بازگو ميكردند.ايشان ميفرمايند:
من خودم اطلاع دارم، از آن وقتهايي كه در زمان احمدشاه يادم هست، ما مبتلا بوديم به دزدها، مبتلا بوديم به اين اشخاصي كه ميآمدند مثل رجبعلي، نايب حسين كاشي و مثل آن ميرزا علي نقيها28 و آنها كه شما حالا اسمشان را هم نشنيديد، اينها ميرفتند غارت ميكردند، دهاتي كه ما در آن بوديم غارت ميكردند. كاشان اصل حكومت در كاشان نميتوانست كاري بكند، همهاش اين غارتگرها بودند، غارتگرها آنجا غارت ميكردند، همه كارها را انجام ميدادند.29
در جايي ديگر امام ضمن نقل اين خاطرات به حضور خود در صحنه درگيري و مبارزه با دزدان اشاره كرده و ميفرمايند:
شايد شما هيچ كدامتان يادتان نباشد، همه اين شلوغيها كه حالا ميبينيد ما شاهدش بوديم، ما در همان محلي كه بوديم، يعني خمين كه بوديم، سنگربندي ميكرديم، من هم تفنگ داشتم، منتها من بچه بودم به اندازه بچگيام، بچه شانزده ، هفده ساله، ما تفنگ دستمان بود و تعليم و تعلم تفنگ هم ميكرديم، من بلدم الان تفنگ بيندازم. اين اخوي، بزرگتر از ما بود، ايشان تفنگ انداز است منتها حالا پيرمرد است، ما سنگر ميرفتيم و با اين اشراري كه بودند و حمله ميكردند و ميخواستند بگيرند و چه بكنند، هرج و مرج بود، ديگر دولت مركزي قدرت نداشت و هرج و مرج بود. قبل از اين خان بود، هرج و مرج دولت مركزي هم بدون قدرت و همه جا، كاشان و اين حدود قم و ... است. چيز كاشي بود، نايب حسين30 و پسرش، آن حدود ما هم حمله ميكردند زلقيها 31و نميدانم... حمله ميكردند و يك دفعه هم آمدند يك محلهاي از خمين را گرفتند و مردم با آنها معارضه كردند و تفنگ دست گرفتند، ما هم جزء آنها بوديم.32
امام ضمن مقايسه دوره احمدشاه و رضاشاه ميفرمايند:
زمان رضاشاه از باب اينكه همه دزديها منحصر به خودش بود، انحصار دست خودش بود، حكومتها به اين قدرت نبودند، زمان احمدشاه اين طور نبود كه خود آنها بتوانند همه برداشتي را براي خودشان بكنند، اين بود كه دار و دستههايي كه ميفرستادند اين بساط را درست ميكردند.33
يكي ديگر از خاطرات حضرت امام در دوران حضور در خمين مربوط به ظلم و جور خانها و افراد حاكم در منطقه است. امام ضمن نقل خاطرات خود به عبرتگيري از حوادث دوران گذشته پرداخته و به دولتمردان درس حكومتداري و سلوك با مردم ميدادند. ايشان ميفرمايند: من از زمان احمدشاه تا حالا ـ اين رژيم زمان احمدشاه ـ را ديدهام، اواخر آن رژيم را از زمان رضاشاه و پسرش را تمامش را تا منتهي شده به حالا، آن چيزي كه اسباب ضعف دولت و جدايي مردم از آن دولت هستند، آن عبارت از كيفيت مسلمانهاست، كيفيت عمل همه دستگاههاست، يعني يك حكومتي كه در يك جايي ميرود، در مركز كارهايش را درست كرده بود و رشوههايش را به آنهايي كه بايد بدهد، داده بود. آنها هم اجازه اينكه هركاري ميخواهد بكند، داده بودند و هركاري در آنجا ميكرد يا كسي جرات نميكرد صحبت كند، يااگر ميكرد اثر نداشت. اين منحصر به آن رده بالا نداشت[نبود] همه ردهها تا آخر وضع اين طوري بود. در بعضي از اوقات در بعضي از جاها، يك حكومتي كه آن وقت ميخواست برود، كه حالا استاندار بوده، از فرض كنيد خراسان ميخواست يك كسي برود به حسب اختلاف درآمد در آنجا براي استاندار و براي حكومت او اجاره ميكرد آنجا را، تيول بود. خراسان، تيول مثلاً فلان شاهزاده بود و چقدر به شاه يا به دستگاه ميداد و آنجا را تيول ميكرد و بعد هم آنجا هركاري ميخواست ميكرد. بايد آن چيزي را كه داده است درآورد و مضاعف بر او، زياد براي خودش و دوستانش ذخيره كند.34 و در بياني ديگر به سرنگوني يكي از حاكمان خمين توسط يكي از خانهاي آن منطقه اشاره كرده و ميفرمايند:
من يادم است بچه بودم كه حكومت خمين يك نفر از خانها را گرفته بود. بعد از دو سه شب، سه ـ چهارشب ريختند خانها، و حكومت را گرفتند و حبسيهاي خودشان را بيرون آوردند و حكومت را به اسيري بردند و احدي از مردم هيچ، همچو نبود كه چرا بگويند، خوشحال هم بودند. شايد بعضيشان هم منزل حكومت را آمدند تتمه را غارت كردند. من شاهد قضيه بودم كه آن خانهاي كه حكومت را از آن بردند. من بچه بودم، پشت يك دري ايستاده بودم و نگاه ميكردم به وضع آنها، كه آنها حمله كرده بودند و حكومت هم مرد قلدري بود. او هم باز آن وقت ده تيري داشت او، او هم حمله ميكرد و يك نفر را هم ظاهراً از آنها كشته بود، لكن بعد اسير شد. اين وضع حكومت بود.35 حضرت امام در چندين مورد ديگر هم به اينگونه حوادث در خمين اشاره داشته و حتي زمان اشغال اين شهر توسط نيروهاي ارتش سرخ در جنگ بينالملل اول هم به ياد ما آوردند و خاطراتي از آن زمان نقل ميكنند كه ما براي جلوگيري از طولاني شدن بحث از كنار اين خاطرات عبور كرده و به اصل بحث خواهيم پرداخت. علاقهمندان ميتوانند براي آگاهي بيشتر به مجموعه صحيفه امام و كتاب خميني روح اللّه(زندگي نامه امام براساس اسناد، خاطرات و خيال) تاليف سيد علي قادري مراجعه كنند.
مجموعه حوادث فوقالذكر و احياناً بعضي مسائل ناگفته باعث گرديد حضرت امام چندان تمايلي به حضور در خمين و يا بازگشت از قم به اين شهر نداشته باشند و حتي علي رغم اينكه همواره پسوند "خميني" را براي معرفي خود بكار برده و كليه اعلاميهها و فتاوي خود را با امضأ روح اللّه الموسوي الخميني ممهور ميكردند، هيچ تعلق خاطري به خمين نداشته و خود را قمي معرفي ميكردند. حضرت امام بارها وبارها در بيانات خود ميفرمايند: من قمي هستم.36و حتي براي ازدواج هم چندان تمايلي به انتخاب همسر از شهر خمين نداشته و در جواب دوست صميمي خود مرحوم آية اللّه حاج سيد محمد صادق لواساني37 كه پرسيده بود چرا ازدواج نميكني ميفرمايند: "من تاكنون كسي را براي ازدواج نپسنديدهام و از خمين هم نميخواهم زن بگيرم."38
ايشان حتي براي گذران موقت و سپري كردن ايام تابستان كه اكثر روحانيون به ولايات خود سفر ميكنند، شهرها و مناطق ديگر نظير: محلات، همدان، اطراف تهران و ... را انتخاب كرده و تمايلي به حضور در شهر خمين نداشتند.
شايد زنده شدن خاطرات ناگوار گذشته و يادآوردن عزيزاني همچون مادر،عمه و ديگر اقوام و خويشان نزديك باعث دوري ايشان از خمين ميگرديد. البته هيچ كدام از موارد ذكر شده باعث دل كندن و فراموشي وطن نميگردد. چراكه "حبّ الوطن من الايمان"39 و چه كسي مومنتر از امام راحل ميتوانيم پيدا كنيم. لذا از حضرت امام نقل شده است كه وقتي در اواخر عمر شريف ايشان مرحوم حاج احمد آقا ميپرسد آيا آرزويي هم داريد ميفرمايند: "آرزوي يك شب خواب در شهر خمين و دو ساعت حضور در مسجد بالاسر حضرت معصومه در قم را دارم."40
و ايشان نشان دهنده عمق علاقه و تمايل آن حضرت به مولد و موطن خود است.
حضرت امام همواره به ياد محرومان و مستضعفان بوده و از امكانات مادي و نفوذ معنوي براي رفع حوايج و مشكلات مردم خصوصاً همولايتيهاي خود استفاده ميكردند. زمين مزروعي به ارث رسيده از پدر همواره به امام اين اجازه را ميداد تا از درآمد آن براي رفع حوايج مردم خصوصاً در ايام قحطي و كمبود گندم استفاده كند.
در خاطرات ياران امام مكرراً ذكر شده كه ايشان از عايدات زمين موروثي خود براي رفع مشكلات افراد نيازمند اقدام مينمودند و در نهايت نيز اين زمين را براي ساخت مسكن در اختيار نماينده خود در آن شهر قرار دادند. ايشان طي نامهاي به آية اللّه حيدر علي جلالي خميني41 مينويسند:
بسمه تعالي
جناب حجة الاسلام آقاي جلالي (دامت افاضاته)
جنابعالي وكيل هستيد زمينهاي متعلق به اينجانب را هرچند ناقابل است،هرطور صلاح ميدانيد تقسيم كنيد بين فقرا و تمليك آنان نماييد، چه ساختمان شده باشد يا نشده باشد.
30 رجب 1405/1 ارديبهشت 64
روح اللّه الموسوي الخميني42
امام حتي براي رفع مشكلات خصوصي مردم خمين در اوج گرفتاريها و مشكلات اداره كشور اقدام نموده و از نفوذ خود استفاده ميكردند. به عنوان نمونه ميتوان به نامه ذيل كه خطاب به حجة الاسلام والمسلمين قريشي43 ميباشد اشاره كرد.
حضرت امام در رابطه با اختلاف مابين دو تن از اهالي خمين(خانم شمس و آقاي مجتهدي) در مورد تعيين سهميه موروثي از ملكي واقع در اين شهر كه در تاريخ 17/2/1364 طي يادداشتي از سوي خانم شمس از محضر امام خميني درخواست رسيدگي شده بود ميفرمايند:
بسمه تعالي
جناب ثقة الاسلام آقاي قريشي:
مقتضي است كه در شكايت مخدره حاجيه خانم، شما با طرف مذاكره كنيد و به اينطور كه ايشان ميخواهند اصلاح كنيد، و در صورتي كه محتاج به دادگاه است اختيار با خود حاجيه خانم است.
روح اللّه الموسوي الخميني44
عنايت اهالي خمين نسبت به امام
محبت حضرت امام به اهالي خمين از جانب آنها بيپاسخ گذاشته نشده و متقابلاً اين مردم همواره يار و ياور فرزند رشيد ولايت خويش بودند. اولين حضور مردم خمين جهت ديدار با امام پس از رحلت آية اللّه بروجردي به ثبت رسيده است. گرچه حضرت امام كه به شدت از طرح مرجعيت خويش پرهيز داشتند و درصدد مطرح شدن خود نبودند اجازه حضور دسته جمعي مردم خمين در بيت ايشان را نداده و مانع از همراهي و حضور اهالي خمين در پشت سر ايشان در مجامع رسمي شدند.
يكي از اهالي خمين در اين خصوص ميگويد:
"بعد از فوت آية اللّه بروجردي به همراه عدؤ خيلي زيادي به قم رفتيم. گفتند در قم بر امام وارد ميشويم. آنجا زودتر به امام خبر دادند كه اهالي خمين براي ملاقات آمدهاند و ميخواهند خدمت شما برسند. امام اجازه نداده بودند مردم به صورت گروهي به سوي منزل ايشان بروند و گفته بودند اگر به طور متفرقه ميخواهيد بياييد بياييد، ولي به طور دسته جمعي نه. اين بود كه ما طبق نظر امام به شكل پراكنده خدمت ايشان رسيديم."45
در غائله انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه همه مردم از اقصي نقاط كشور به حمايت از روحانيت برخاسته و با مصوبه دولت مخالفت نمودند. مردم خمين نيز از طريق علماي شهر در جريان اخبار اين حادثه قرار گرفتند و حمايت خود را از روحانيون بالاخص امام اعلام كردند و در ايامي كه علماي قم رفراندوم انقلاب شاه و ملت را تحريم نمودند، متدينين خمين و روستاهاي اطراف ضمن اينكه خود در رفراندوم شركت نكردند به آگاه نمودن ديگران نيز پرداختند بطوريكه عوامل ساواك درصدد برخورد با آنها برآمده و دستور جلب محركين را ميدهند.46
در اوايل سال 1342 نيز كه عوامل رژيم به مدرسه فيضيه حمله نمودند. مردم خمين ضمن برگزاري مراسم چهلم شهداي فيضيه در روز سوم خرداد كارواني مركب از شش اتوبوس براي حضور در قم و حمايت از امام به راه انداخته و بسياري از ياران امام از اين شهرستان به سوي قم حركت كردند.47
اين مردم در طول دوران مبارزه از سال 1342 تا سال 1357 همواره در همه صحنهها از امام و راه ايشان دفاع كرده كه ما براي پرهيز از اطاله كلام به شواهد و اسناد اين حضور نميپردازيم و علاقمندان را به كتب تاريخ انقلاب علي الخصوص كتاب خمين در انقلاب تاليف آقاي محمد جواد مرادي نيا ارجاع ميدهيم.
ما در اين بخش از گفتار خود به معرفي اماكن منسوب به امام در خمين و اطراف آن پرداختهايم.
در دوران حكومت قاجارها كه ايران در آتش ناامني و ستم ميسوخت و شهرهاي ايران جولانگاه دزدان و راهزنان واقع شده بود در شهر كوچك خمين خانهاي وجود داشت كه دو برج48در دو طرف آن سر برآورده بود. اين خانه از آن محسنخان بود كه خود برعكس اكثر خوانين در سر سوداي تجاوز و غارت نداشته و درصدد مقابله و مخالفت با آنان بود لذا در هر برج چند نگهبان بطور دائم حضور داشتند. محسن خان بعداً اين خانه را به فردي واگذار كرد كه محبوب مردم بود و خوي شرارت نداشت. اين شخص مرحوم سيّد احمد، جد امام راحل بود كه تازه از نجف به خمين مهاجرت كرده و در اين شهر رحل اقامت افكنده بود. اين منزل در محله لب رودخانه يا محله رازي در شرق خمين واقع شده و به دليل مجاور بودن با دروازه چهار سوق مسجد جامع و وسعت نسبتاً زياد، از اصيلترين محلههاي بافت تاريخي شهر محسوب شده و به عنوان قلعهاي كوچك در اين محله واقع گرديده است.
طول و عرض حياط منزل تقريباً مساوي و مساحت آن كمي بيشتر از چهار هزار متر مربع وسعت دارد و در پانزدهم ربيع الاول 1255 هـ.ق به مبلغ صد تومان از صاحبش خريداري شده است. عمارت شامل اندروني، بيروني، باغ و ... ميشود كه طبقه بالاي آن بعدها توسط آقا مصطفي موسوي(پدر بزرگوار حضرت امام) بازسازي شده است.
در يك سوي حياط كرتهاي سبزي و صيفيجات است كه مصرف مهمانان و اهل خانه را تامين ميكرده و در ميان كرتها و كنارههاي ديوار درختاني وجود دارد كه هم ميوه داشته و هم سايباني براي اهل منزل محسوب ميشده است و حوضي به شكل قلب هم در وسط حياط خودنمايي ميكند. دو عمارت به هم چسبيده حوض را در بغل گرفته كه در يك عمارت اتاقهاي همسر و فرزندان قرار داشته به نام اندروني و در عمارت ديگر اتاقهايي براي پذيرايي از ميهمانان به نام بيروني. صحن اين خانه خاموش و ساكت در زير بارش باران و تابش آفتاب با ديوارهاي كهن درد دل ميكند، زيرا خاطرات خوش و ناگواري را در خود جاي داده است.
آجرهاي كف حياط هنوز باقي هستند ولي عبور از تاريخي نسبتاً طولاني و قدمتي يكصد و هفتاد ساله از آنها رنگ ورويي باقي نگذاشته و سخت فرسايش يافتهاند.
خانههاي خشت و گلي اطراف به مرور ايام جاي خود را به بناهاي نوساز دادهاند، تنها زادگاه امام است كه با مختصر تعميراتي به همان سبك سنتي قديمي و معماري جالب كه از هويت بومي و ديني حكايت دارد نظر هر فردي را به سوي خود جلب ميكند. در معماري اين بناي قديمي زيبائيهاي هنر معماري اسلامي، ايراني را به وضوح ميتوان ديد كه ما براي پرهيز از تفصيل زياد از آن گذر كرده فقط به يك جنبه از آن كه وجود تقارن در ساختمان است ميپردازيم.
در سيماي ظاهري عمارت، اجزا و عناصر بسياري قرينهسازي شدهاند. اين ظرافت از دو سكوي دو طرف در ورودي بنا گرفته تا عرصههاي داخلي بنا، همه جا ديده ميشود. مثلاً در يكي از هستهها، ايوان و اتاقهاي جنوبي داراي سيماي متقارني هستند. به طوري كه يك در ورودي كه با شيشه تزئين شده و ارتفاع بيشتري نيز دارد در وسط واقع شده است. و در هر سوي آن با فاصله يكسان و به ترتيب يك در بدون شيشه و كوتاهتر،، يك پنجره و نهايتاً يك پنجره بزرگ قرار دارد. اين وضعيت باعث شده تا هر دو سوي در ورودي اصلي شبيه به هم و متقارن باشد. هم چنين نماي ظاهري تالار و ايوان شاه نشين، داراي تقارن است به گونهاي كه يك در عريض ورودي در ميان ايوان قرار دارد و در هر دو سوي آن با فاصله يكسان و به ترتيب يك ستون چوبي، يك ستون آجري و دو ورودي كوچكتر قرار گرفته است. در پائين ايوان نيز دالانهاي شبستان و نورگيرهاي آن با هم داراي تقارن هستند به نحوي كه پله عريض و بلندي در وسط قرار دارد و در طرفين آن يك نورگير، دو دهنه دالان و يك ستون با فاصله تقريباً يكسان قرار دارد. اين تقارن و هماهنگي براي جبهه ديگر تالار كه رو به هسته ديگري دارد، عيناً تكرار شده است. اين تقارن در اكثر فضاهاي خانه ديده ميشود.49 امام خميني در بيستم جماديالثاني سال 1320هـ.ق هم زمان با سالروز ميلاد خجسته كوثر ولايت دخت گرامي پيامبر(ص) در اين خانه متولد شده و مدت نوزده بهار از عمرشريف خود را در اين بيت گذراند. لازم به توضيح است اين بيت ميراث پدري حضرت امام بوده و متعلق به همه خواهران و برادران ايشان است و اطلاق بيت امام به مجموعه همه بيروني و اندروني صحيح نيست چون بخش كوچكي از آن متعلق به ايشان بود و مابقي از آن ساير فرزندان مرحوم شهيد سيد مصطفي موسوي خميني است.
اين بيت هم اكنون با بيش از 170 سال قدمت توسط سازمان ميراث فرهنگي كشور به عنوان يكي از آثار ملّي به ثبت رسيده است و به يك مركز زيارتي و توريستي تبديل شده و در طول سال هزاران نفر به بازديد از آن ميروند. به همين رو با خريد بخشي از زمينهاي اطراف اين مكان توسط موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني اقداماتي براي تبديل اين مكان به نگارستاني در وسعت ده هزار متر آغاز گرديده است. بناهاي پيشبيني شده در اين مجموعه عبارتنداز:
1. نگارستان امام كه قسمتي از وسايل شخصي و آثار امام در آنجا به نمايش گذاشته خواهد شد.
2. خانه فرهنگ شهر خمين كه محل تجمع اهل فرهنگ و هنر آن منطقه خواهد بود.
3. انجمن ادبي خمين
4. كتابخانه
5. هنركده: در اين هنركده هنرهاي مختلفي از قبيل عكاسي، نقاشي، خط و داستان نويسي و ... آموزش داده ميشود.
از ديگر اماكني كه در شهر خمين وجود دارد و به امام منسوب است، قطعه زميني است كه از پدر به ايشان به ارث رسيده است و در اواخر عمر شريف خودشان آن را به مستضعفان واگذار كردند. اين قطعه زمين گرچه از لحاظ مقدار اندك است ولي بسيار با بركت بوده و خدمات زيادي به اسلام كرده است.
اين ملك معلوم نيست در اصل به چه مقدار بوده است. چون حضرت امام در مواردي كه از آن نام بردهاند اندازه و مساحت آن را مشخص نكردهاند و تنها در يك مورد مقداري كه وكالت براي فروش دادهاند، مشخص شده و به ملك باقيمانده اشاره نشده است. امام در تاريخ 31/3/1316 وكالتنامهاي به اين شرح نوشتهاند خطاب به آية اللّه سيد مرتضي پسنديده (اخوي امام): وكيل شرعي خود نمودم اينجانب سيد روح اللّه خميني، حضرت مستطاب حجة الاسلام آقاي آقا مرتضي ـ مدظله العالي ـ را در فروش تمامي چهار دانگ و نيم از هشت قطعه زمين مزروعي محلؤ شهنه خمين و چهار ساعت و نيم از مجاري المياه قنات خمين كه معظم له مشتركاً براي اينجانب و سركار خانم همدم هندي50 خريداري فرمودهاند به هر نحوي كه صلاح ميدانند و نيز وكيلند در اخذ وجه و التزام از طرف اينجانب و امضاي معظم له به منزله امضاي اينجانب است.
به تاريخ 12 شهر ربيع الثاني 56
سيد روح اللّه خميني51
حضرت امام در وصيتنامههاي خود به اين ملك اشاره كرده و آنها را جزء املاك خود دانستهاند ولي محدوده و مقدار آن را بيان ننموده و تعبير ـ مقدار اندك ـ را براي آن بكار بردهاند. امام در وصيتنامه مورخ 15/10/56 چنين مينويسند:
جزئي ملكي كه در كمره52دارم و نميدانم چي است و چقدر است و آقاي پسنديده اطلاع دارند، بين ورثه ـ كمافَرَضَهُ اللّه ـ تقسيم شود. 53...
و در وصيتنامه مورخ 3/8/1361 مينويسند:
ممكن است در خمين ملك مختصري داشته باشم كه حضرت حجة الاسلام آقاي پسنديده مطلع هستند. آن هم پس از من از ورثه است.54 و بالاخره در تاريخ 1/2/1364 امام خميني اين ملك را طي نامهاي در اختيار فقرا قرار ميدهند. متن نامه امام بدين شرح است:
بسمه تعالي
جناب حجة الاسلام آقاي جلالي ـ دامت افاضاته
جنابعالي وكيل هستيد زمينهاي متعلق به اينجانب را، هرچند ناقابل است، هرطور صلاح ميدانيد تقسيم كنيد بين فقرا و تمليك آنان نماييد، چه ساختمان شده باشد يا نشده باشد.
30 رجب 1405 / 1 ارديبهشت 64
روح اللّه الموسوي الخميني 55
اين ملك عليرغم ناچيز بودن از حيث مقدار، بسيار با بركت بوده و جدا از اينكه مخارج زندگي و تحصيل حضرت امام را تامين ميكرد و ايشان مجبور به استفاده از وجوهات شرعي نميشدند، در موارد زيادي هم به كمك محرومان و دوستان امام آمده كه از ميان آنها فقط دو نفر اين كمك حضرت امام را نقل كردهاند. يكي از ياران امام ميگويد:
مرحوم والد ما، امام به ايشان علاقهمند بودند. يادم ميآيد بعد از جنگ جهاني ايشان به قم آمدند و ضعيف و عليل المزاج بودند. اوضاع اقتصادي مخصوصاً نان بسيار بد بود. صف نانواييها بسيار ممتد بود و آردي را كه از آن نان تهيه ميكردند مقداري از آن آرد بود و بقيه چيزهاي ديگر به اين جهت مرحوم والد نميتوانستند از آن نان بخورند امام در آن ظاهراً از مزرعهاي كه در خمين داشتند مقداري آرد براي ايشان ميآوردند و در آن موقع، روزي دو عدد نان، مخصوص مرحوم والد ميفرستادند.56
يكي از دوستان دو رفيق بسيار نزديك حضرت امام در اين خصوص چنين ميفرمايد: در زمان جنگ بينالملل اول، جهان دچار كمبود شده بود. آن زمان سرپرستي حوزه قم به عهده آقاي صدر اصفهاني بود.57 ما روزي به زيارت ايشان رفتيم، در منزل ايشان گونيهاي گندم را روي هم چيده بودند، آقاي صدر رو كرد به حاضرين كه در بيت ايشان بودند و فرمود: آن دو گوني گندم بزرگ را حاج آقا روح اللّه (يعني امام خميني) آورده است.58 و بالاخره اين قطعه زمين مبارك در اختيار مردمي قرار گرفت كه امام عاشق آنها بودند و آنها شيفته و مريد امام . آري اين است دارايي با بركت. در اين شهر و اطراف آن اماكن ديگري هم وجود دارد كه به نوعي به امام منسوب بوده ولي صراحتاً با ايشان نسبتي ندارد. لهذا ما در پايان اين گفتار به معرفي اجمالي اين اماكن پرداخته تا علاقهمندان به آشنايي با اين اماكن آگاهي اجمالي نسبت به آنها پيدا كنند.
براي حضرت امام به واسطه كمبود شير مادر دايهاي بنام ننه خاور كه زني شيردل و پاك دامن بود انتخاب كردند كه اين زن مدت دو سال امام را شير داد. حضرت امام به اين زن علاقه وافري داشتند و پس از دوران شيرخوارگي هم حاضر نميشدند از منزل اين زن دل بكنند و به آنجا ميآمدند. خواهر رضاعي امام در اين خصوص ميگويد: آقا روح اللّه تا دو سال شير خورد. بعد از دو سال كه او را از شير گرفتند و بردند به خانه خودشان، ولي باز هم ميآمد پيش مادرم. مادرم ميخنديد و پدرم ميگفت:
روح اللّه جان! تو كه شير نميخوري چرا به خانه نميروي؟ او ميگفت: من پيش شما ميمانم.59
يكي ديگر از اماكني كه ميتوان آن را به امام منسوب دانست. محلي است كه قاتلان پدر بزرگوار امام را دستگير كرده و براي مجازات تحويل مقامات عالي كشور دادند. اين مكان از آن جهت اهميت دارد كه در عصر ظلم و چپاول و غارتگري و زماني كه همه كشور را ياغيان و دزدان در سيطره خود داشته و دولت مركزي در نهايت ضعف بود با همت و پشتكار روحانيون و پرچمداران مبارزه با ظلم و بيداد اين قاتلان نتوانستند هيچ پناهگاهي براي خود پيدا كنند و همه خوانين و قدرتمندان محلي آنها را از خود رانده و به ناچار در قلعهاي نزديك امامزاده بوجان واقع در دو فرسنگي شهر خمين پناه گرفتند و آخرالامر توسط سردار حشمت دستگير شدند. كه البته يكي از آنها همانجا به هلاكت رسيده بود و ديگري دستگير شده به تهران منتقل گرديد و پس از سه سال در حضور محمدعلي ميرزا گردن زده شد. در بعضي از كتب كيفيت دستگيري قاتلان چنين بيان شده است: صدراعظم(امينالسلطان)60 براي اعاده حيثيت حكومت دستور داد سردار حشمت به دستگيري قاتلان مبادرت ورزد. شمسالعلما كه از خويشان هاجر خانم61 بود خانهاش را در اختيار گذارد تا تفنگچيها در آنجا مستقر شوند. از افراده تا قلعه دويست متر فاصله بود قلعهاي بزرگ كه آثار آن هنوز هست. دروازه و برج و بارو داشت و بر امامزاده مسلط بود. از قلعه تير ميآمد اما به كسي نميخورد. به عمد كسي را هدف نميگرفتند اما اثاثيه قشون را ميزدند. شايد به اين معنا كه بفهمانند تيرشان خطا نميرود. تنها مواظب بودند كسي به قلعه نزديك نگردد. چند روز گذشت، عجيب است. براي دستگيري دو تن يك فوج تفنگچي و كاري از پيش نرفتن سردار حشمت كه گويا لقبي بود بر نصرت اللّه ميرزا، دستور داد از امامزاده تا قلعه نقبي زنند. وقتي كار نقب تمام شد، فشنگ آنها نيز تمام شده بود. از نقب و از نردبان، تفنگچيها به داخل قلعه رفتند. رضاقلي خان مرده بود اما يك زن بجاي او در قلعه پناه گرفته بود. جعفر قليخان62 با آن زن دستگير شدند. به پايشان زنجير بستند و راهي تهرانشان كردند.63
يكي ديگر از اماكني كه بايد از آن نام برد و به عاشقان امام معرفي نمود، مكاني است كه قتلگاه پدر بزرگوار امام مرحوم آيت اللّه حاج سيد مصطفي موسوي بوده است. شايد دست تقدير چنين حكم كرده بود كه امام در چهارماهگي يتيم شود و يا اينكه پرورش شخصيت امام و بر دوش گرفتن پرچم انقلاب اسلامي و هدايت امت اسلام چنين اقتضايي داشت كه بايد رهبر اين انقلاب خود طعم ظلم و ستم را چشيده باشد و از كودكي همواره جاي خالي پدر را كه در راه نفي ظلم و مبارزه با زورگويي به شهادت رسيده است ببيند و هرگز فرصت فراموش كردن رسالت خود را نداشته باشد. و يا اينكه همچون پيغمبر مكرم اسلام حضرت ختمي مرتبت(ص) بايد از كودكي يتيم گردد به هر تقدير امام راحل هم در ابتداي راه پدر را در راه خدا از دست داد و فرزند شهيد ناميده شد و در انتهاي راه كه بايد رهبري انقلاب اسلامي را برعهده گيرد فرزند برومند خود را در راه خدا از دست داد و پدر شهيد لقب گرفت. پس امام هم فرزند شهيد است و هم پدر شهيد تا به مردم اعلام كند قبل از آنكه فرزندان ملت با هدايت او قرباني اسلام و قرآن شوند فرزند خودش را قرباني كرده و خودش نيز در همين راه يتيم شده است.
محل شهادت پدر امام آب انباري است در يك فرسنگي آبادي حسن آباد اراك كه ايشان توسط تيراندازي جعفرقلي خان به شهادت ميرسد. در كتاب خميني روح اللّه در اين خصوص چنين نگاشته است:
آن روز جمعه بود. ماه در دوازدهم ذيالقعده سال 1320هـ.ق اتنظار ميكشيد تا در گوشهاي از تاريخ به نام آقا مصطفي خود را به ثبت رساند. آقا راه افتاد. بيصبري امان نميداد كه همراهان آماده شوند. كربلايي ميرزا و كربلايي محمدتقي بالفور همدوش شدند. خواهرزادهها و تفنگچيها دير آماده شدند تا تقدير را مانع نشوند. در يك فرسنگي آبادي حسن آباد به آب انباري رسيدند. به درون رفتند تا بر عطش تاختن، آب بريزند. اجل كه از پشت ميتاخت سوار بر دو اسب سر رسيد. جعفرقلي خان و رضاقلي سلطان64 روبروي آقا مصطفي دهانه اسب را كشيدند، سلام كردند. آقا آرام گفت: مگر بنا نبود نيائيد؟ پاسخ شنيد: فراق شما را تحمل نكرديم. آب نبات از خرجين بدر آوردند و تعارف كردند. رسم و ادب حكم ميكرد مقداري بردارد و شهادتين گفت. دهان را نيز با شهد نبات شيرين كرد. بناگاه يكي از آنها تفنگ كربلايي را از دوشش ربود تا وقتي قلب آقا را نشانه ميروند، تيري از تفنگي تعقيبشان نكند. صفير دو تير گوشها را پر كرد يك تير از قبا گذشت و صفحات قرآني را كه در بغل داشت سوراخ كرد و بر قلب نشست. ضجه آن دو كربلايي از ناي جگر بر كوه ميرفت و بر دشت پژواك ميانداخت. وقتي از اسب فرو افتاد، دو تن فرار كردند و دو تن بر فواره خون گرمي كه از قلب ميجهيد دستمال بستند. تفنگچيها سر رسيدند، اما دريغ كه آمدنشان بيثمر بود. روي بازگشتن به خمين را نداشتند. پيكي فرستادند، خبر را به شهر برد. حالا اسبي كه ساعتي پيش از مردي استوار قامت كه عمود بر آن نشسته بود دستور ميگرفت، حامل جنازؤ بيجان اوست...65
امام خميني در سال 1339هـ.ق درست زماني كه نوزده بهار از عمر شريفشان سپري شده بود براي ادامه تحصيل عزم سفر كرده و هجرت بيبازگشت خود را از خمين آغاز كردند. ايشان پس از ترك خمين در شهر اراك مستقر شده و در مدرسه علميه سپهداري اين شهر سكني گزيدند. اين مدرسه در آن زمان تحت مديريت مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري استاد بزرگوار امام و موسس حوزه علميه قم قرار داشت و آن مرحوم يكسال بعد براي ايجاد حوزه علميه قم از اين شهر عزيمت كردند و به دعوت ايشان حضرت امام و ديگر شاگردان آن استاد عظيمالشان نيز به قم هجرت نمودند. اين مدرسه از آن جهت كه اولين مامن حضرت امام پس از ترك ديار بوده و پايهگذار دوستي و رفاقت با ياران صديق و عاشقان اهل بيت بوده است. در زندگي حضرت امام تاثير بسزايي داشته است در اين شهر با مرحوم آيت اللّه العظمي شيخ محمد علي اراكي، مرحوم آيت اللّه العظمي سيد محمدرضا گلپايگاني، مرحوم آيت اللّه شيخ مجتبي محمدي عراقي و ... و ساير دوستان و از همه مهمتر با استاد معظم خود كه همواره خود را مديون ايشان ميدانستند آشنا شده و اين آشنايي و رفاقت تا پايان عمر شريف همواره حفظ و تقويت گرديد.
مدرسه سپهداري اراك در دوره قاجاريه و به دستور سپهدار اعظم ساخته شد و به همين دليل اين مدرسه بنام او معروف گرديد. مدرسه سپهداري از نوع مدارس چهار ايواني مستطيل شكل است و مانند بسياري از مدارس علميه داراي حجرههايي در گرداگرد حياط ميباشد. سردر اكثر اين حجرهها را با كاشيهاي خشتي زينت دادهاند كه زمينه رنگ اين كاشيها زرد و نقوش گل و بوتهاي روي آنها، سبز،آبي، سياه و كرم رنگ است.66
حجره حضرت امام در اين مدرسه كه حدود يك سال در آن در سن 20 ـ 19 سالگي اقامت داشتند در جبهؤ شرقي ساختمان قرار دارد كه در حال حاضر از وضعيت نسبتاً مطلوبي برخوردار است و طراحي لازم جهت نصب كاشي در سردر آن به عنوان يادبود اقامت حضرت امام توسط ميراث فرهنگي سفارش داده شده است.
اين بود مجموعه اماكن منسوب به حضرت امام در منطقؤ خمين و اطراف آن كه به اجمال معرفي گرديد. انشأ اللّه در شماره بعد ساير اماكن منسوب به ايشان در شهرهاي قم، تهران، تركيه، عراق و فرانسه معرفي خواهد گرديد.
1. ديوان امام خميني، ص221.
2. اين سنت در منطقه شبه قاره هند در ميان مسلمين و شيعيان بيشتر مرسوم است.
3. شيخ محمد حسن نجفي(1266هـ.ق) با بكارگيري اجتهاد مبتني بر كتاب و سنت كتاب جواهر الكلام را تاليف كرد.
4. جواهرالكلام في شرح شرايع الاسلام، تاليف شيخ محمد حسن نجفي، يك دوره كامل فقه استدلالي كه در 43 مجلد به چاپ رسيد است.
5. صحيفه امام، ج17، ص375.
6. مرحوم آيت اللّه شيخ ابوالقاسم قمي از علماي بزرگ قم در اوايل تاسيس حوزؤ علميه قم كه به سال 1352هـ.ق درگذشته است.
7. آقاي شيخ مهدي حِكَمي از علماي مهم قم و صاحب كرامات اخلاقيه در اوايل تاسيس حوزه علميه قم ميباشد.
8. آقاي مير سير محمدبرقعي، از علماي مبرز و فرزند ارشد مجتهد بزرگ قم يعني مرحوم سيد عبداللّه برقعي بود.
9. ميرزا محمد ارباب قمي از علماي بزرگ و محدثّين عالي مقام كه در اوايل تاسيس حوزه علميه قم دارفاني را وداع گفت. وي جدّ آقاي اشراقي(داماد امام خميني) است.
10. صحيفه امام ، ج19، ص252.
11. برخي از مقالاتي كه تاكنون در اين خصوص به چاپ رسيده عبارت است از:
ـ سفري به ديار، مهدي حاضري، مجلؤ حضور، شماره 13، سال 1374، صص285 و 278.
ـ رواق منظر چشم من آشيانه توست، غلامرضا قلي زواره، ماهنامه پيام زن، سال هشتم، شماره هفتم، مهر 1378، صص 261 ـ 252.
ـ آنجا كه بوي يار ميدهد، علي كهن نسب ـ فرشيد سليماني، مجله حضور، ويژه هشتمين سالگرد رحلت امام خميني، خرداد 1376، صص21 ـ 10.
ـ امام خميني در قم، مهدي حاضري، مجلؤ نامه قم، سال دوم، شماره 5 و 6 بهار و تابستان 1378، صص238 ـ 205.
12. خميني روح اللّه، سيد علي قادري، ص73.
13. علامه سيد احمد هندي فرزند سيد دينعلي كه در كشمير هند به شهادت رسيد و به دينعلي شاه معروف گشت. وي از نوادگان ميرحامد حسين صاحب كتاب عبقات الانوار است.
14. يوسف خان فرزند محمدحسين بيگ كه از اشراف روستاي فرفهان خمين بود و علامه سيد احمد هندي(جد حضرت امام) را به خمين دعوت كرد.
15. مصطفي تنها فرزند ذكور علامه سيد احمد هندي كه در سن چهل سالگي در روز دوازدهم ذي القعده 1320 در راه اراك به شهادت رسيد.
16. منبع شفاهي، گفتگوي نگارنده با حجة الاسلام والمسلمين مسيح بروجردي(نوه امام).
17. مرحوم آيت اللّه سيد مصطفي خميني فرزند ارشد حضرت امام كه در سن 48 سالگي در اول آبان سال 1356 به طور مرموزي درگذشت.
18. منبع شفاهي، گفتگوي نگارنده با حضرت آيت اللّه حاج شيخ علي عراقچي.
19. مرحوم حجة الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني كه پس از فوت برادر همواره همراه و ياور حضرت امام بود كه در سال 1373 به جوار حق شتافت.
20. خاطرات حجة الاسلام والمسلمين سيدعلي اكبر محتشمي، گنجينه دل، ص420.
21. مرحوم حاج سيد احمد خميني، مهر و قهر، ص174.
22. سركار خانم زهرا اشراقي(نوه امام) برداشتهايي از سيرؤ امام خميني، جلد دوم، ص 194.c
23 . از كتب درسي حوزههاي علميه در ادبيات عرب(علم نحو) ، اين كتاب شرحي است از جلالالدين سيوطي بر الفيه ابن مالك.
24. از كتب درسي حوزههاي علميه در علم كلام و اعتقادات ديني، اين كتاب شرحي است از فاضل مقداد بر بخشي از يك كتاب علامه حلّي.
25. صحيفؤ امام، ج18، ص 426.
26. مرحوم آيت اللّه شيخ شهاب الدين اشراقي داماد ارشد حضرت امام كه در تابستان سال 1360 بر اثر عارضه سكته مغزي درگذشت.
27. خانم فاطمه طباطبايي(عروس امام)، پا به پاي آفتاب، ج1، ص192.
28. اين افراد از ياغيان اواخر دوران سلطنت قاجار هستند كه معروفترين آنها نايب حسين كاشي است.
29. صحيفه نور، ج10، ص103.
30. وي در منطقه بزرگي از مركز ايران حكومت خودمختار تشكيل داد و داراي لشكر و سپاه بود و وقتي به دعوت وثوق الدوله به تهران رفت ماموران دولت، او و پسرش را دستگير كرده و كشتند.
31. "زلق" نام دهستاني در شهرستان اليگودرز است كه اهالي آن يكي از طوايف چهارلنگ از ايلات بختياري هستند.
32. صحيفه نور، ج11، ص12.
33. صحيفه نور، ج13، ص187.
34. صحيفه نور، ج12، ص187.
35. صحيفه نور، ج13، ص188.
36. صحيفه نور، ج12، ص51.
37. سركار خانم خديجه ثقفي، پا به پاي آفتاب، ج1، ص45.
38. پا به پاي آفتاب، ج1، ص45.
39. دوستي وطن از ايمان است، تفسير منهج الصادقين، ج8، ص342.
40. از گفتگوي نگارنده با سركار خانم عذرا جعفري، مستخدم بيت امام.
41. آيت اللّه حيدرعلي جلالي خميني، نماينده امام و امام جمعه خمين كه در حال حاضر نيز نماينده ولي فقيه و امام جمعه اين شهر هستند.
42. صحيفه امام، ج19، ص232.
43. مرحوم حجة الاسلام والمسلمين سيد محمد علي قريشي، نماينده اسبق مردم شهر خمين در مجلس شوراي اسلامي.
44. صحيفه امام، ج19، ص258.
45. خمين در انقلاب، ص18.
46. خمين در انقلاب، ص26.
47. خمين در انقلاب، ص35.
48. برج شرقي بيت هم اكنون از بين رفته و تنها يك برج باقي مانده است.
49. برخي ويژگيها و وجوه زيبا شناختي بيت تاريخي حضرت امام در خمين، مجله راه دانش، شماره 7، بهار و تابستان 1377، ص283.
50. خواهر امام خميني.
51. صحيفه امام، ج1، ص13.
52. نام قديم خمين و مناطق اطراف آن.
53. صحيفه امام، ج3، ص293.
54. صحيفه امام، ج17، ص69.
55. صحيفه امام ، ج19، ص232.
56. از خاطرات حضرت آيت اللّه سيد عزالدين زنجاني، پا به پاي آفتاب، ج3، ص185.
57. آيت اللّه سيدصدرالدين صدر (1299 ـ 1377هـ.ق) از شاگردان مرحوم آخوند خراساني و مشاور حاج شيخ عبدالكريم حائري كه پس از ايشان حوزه علميه قم را به همراهي دو تن ديگر از مراجع اداره ميكردند.
58. از خاطرات مرحوم آيت اللّه العظمي بهأالديني به نقل از حجة الاسلام والمسلمين حسين حيدري كاشاني، مهر و قهر، ص103.
59. بهجت خانم(دختر دايه امام)، برداشتهايي از سيره امام خميني، ج2، ص183.
60. ميرزا علي اصغرخان امين السلطان، وزير اعظم ناصرالدين شاه كه از سال 1310 هـ.ق عنوان صدر اعظمي يافت و در سال 1286 هـ.ش پس از چند دوره عزل و نصب توسط فردي بنام عباس آقا صراف تبريزي ترور شد.
61. والده مكرمه حضرت امام.
62. يكي از قاتلان پدر بزرگوار امام كه بعداً در ميدان توپخانه تهران گردن زده شد.
63. خميني روح اللّه، صص125 و 124.
64. دو تن از خانهاي خمين كه پدر حضرت امام را مانع دستيابي به اهداف و منافع خود ميدانستند.
65. خميني روح اللّه، ص122.
66. آنجا كه بوي يار ميدهد، علي كهن نسب، فرشيد سليماني، مجله حضور، ويژه نامه هشتمين سالگرد ارتحال امام، خرداد 1376، ص11.