مبانی اخلاق اسلامی

تألیف: مختار امینیان

نسخه متنی -صفحه : 173/ 126
نمايش فراداده

گرچه اين شعر در مورد وجود سروده شده، اما در مورد وجود بَحْت بسيط نيز صادق است.


  • فيكَ يا اُعْجُوبَةَ الْكَوْنِ غَداَ الْفِكْرُ كَليلاً كُلَّما قَدَّمَ فِكْرى فيكَ شِبْراَ فَرَّ ميلاً به عقل نازى حكيم، تا كى؟ به كنه ذاتش خرد برد پى اگر رسد خس به قعر دريا

  • اَنْتَ حَيَّرْتَ ذَوى الُّلِّبّ وَ بَلْبَلْتَ الْعُقُولا ناكِصا يَخْبُطُ فى عَمْياءَ لايَهْدى سَبيلاً به عقلت اين ره نمىشود طى اگر رسد خس به قعر دريا اگر رسد خس به قعر دريا

از بيان گذشته دانسته شد كه چرا مىگوييم نفس، ملكوتى است و نيز فرق ميان نفس و عقل روشن شد.

به طور خلاصه، فرق در اين است كه نفس در انجام افعال و اعمالش نيازمند به بدن و ابزار بدن است و اما عقل در تعقلات خود نياز به بدن و ساير امور مادى ندارد.

اسامى ديگر نفس ناطقه

نفس ناطقه را به اعتبارات مختلفه به نام‏هاى ديگرى تعبير كرده‏اند. اين نام‏ها عبارت است از: 1. روح 2. عقل 3. قلب و....

نفس را «روح» مىگويند، به اعتبار آن كه حيات و زندگى بدن بدان وابسته است: وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحى.(1)

به نفس «عقل» مىگويند، به اعتبار آن كه مرتبه عاليه آن، كليّات و معقولات را ادراك مىكند. به نفس «قلب» مىگويند، به لحاظ آن كه در

(1). حجر (15) آيه 30.