حج یا پرچم پیروز حق

هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق

نسخه متنی -صفحه : 3/ 2
نمايش فراداده

حج يا پرچم پيروز حق

بسمه تعالى امام ششم عليه السلام:«لا يزال الدين قائما ما قامت الكعبه » حج «قصد» است و آهنگ، «حركت » است، از «خود» و از «ديار خود» به مقصد «خانه اى مقدس » و به منظور تجديد پيمان با ذات اقدس صاحبخانه.

و جاى جاى آن حرم و حريم پاك و پيرامون آن كانون نور، هر چه هست، چشمه حيات است و بركه بركت و آبشار رحمت است و كاريز كرامت كه مى جوشد و مى ريزد و مى دود و مى رود و همه از«كانال حج و زيارت » به «اقيانوس بى نهايت » مى پيوندد.

و «حج » يكى از بزرگترين و ارزنده ترين كلاسهاى آموزنده و اجتماعى، انسان است، كه در ساختن فرد و جامعه اسلامى، نقشى مؤثر و انكار ناپذير داشته و دارد. و «حج » يك عامل هماهنگ كننده است كه مى بايست به تمام مسلمانان از هر تيره و طبقه كه هستند، خط و جهت فكرى بدهد. و خداوند «كعبه » را عامل برپائى و بقاء و «قيام مردم » (1) معرفى نموده و آنرا قبله آنان و «پرچم اسلام » قرار داده است.

و آئين اسلام، بيانگر يك حركت معنوى است و انسان اسلام (يك مسافر مستعد و پاى در راه و «مهاجر الى الله » است.

و اين حركت معنوى مقصد مى خواهد و آن «معاد» است و رهبر مى خواهد و آن «امام » است و نور مى خواهد و آن «علم » است و وسيله مى خواهد و آن «پارسائى و تقواست » و ... و حركت معنوى و الهى اسلام، پايگاه اجتماعى و تمركز مى خواهد و «حج » به منظور تامين اين نياز و ضرورت و به خاطر چند جهت ديگر «كه در مجموع از آنها به فلسفه حج تعبير مى شود. » تشريع شده است.

و اين يك حقيقت عينى و محسوس است كه شهر مقدس «مكه » عملا پايتخت و پايگاه واقعى توحيد و گاهواره ايمان و قطب مركزى و قلب جهان اسلام است و «مسجد الحرام » ارك دولتى اين آئين آسمانى مى باشد كه «كعبه »، اين خانه شكوهمند و ديرپا و خدا مردمى را چونان نگينى برجسته و درخشان در ميان گرفته است.

و در لسان نوزاد كعبه و شهيد محراب از «كعبه » به عنوان «علم و پرچم اسلام » ياد شده است. (2) كه بر فراز ستيغ سراسر عظمت و افتخار تاريخ اسلام عزيز تعبيه و نصب گرديده است. و اين پرچم سرافراز و هميشه پيروز: «بيت الله » همواره نشانگر «حاكميت الله » خواهد ماند كه هم قبله مقبلان عالم است و هم مقصد سالكان پاى در راه و مطاف زائران دل آگاه بوده و هست.

توفيق تشرف به حج يافته (3) است بايد دريابد كه باين منظور به اين سامان فراخوانده شده است كه با تمام وجود در مراسم تحليف و سرود صبح بيدارى و بازگشت به خويشتن خويش شركت كند و به اين پرچم مقدس سوگند خورد كه همواره «پرچمدار» را «كه اسلام عزيز» است، پاس دارد و سر در خط فرمان فرمانرواى هستى گذارد.

و تا اين «پرچم مقدس » و مراسم شكوهمند آن برپاست آئين اسلام نيز برجاست و فرمايش امام ششم عليه السلام: «لا يزال الدين قائما ما قامت الكعبة » (4) مؤيد اين حقيقت والاست.

و همواره در اهتزاز باد اين پرچم و سرفراز باد اين پرچمدار و پاينده باد «ام القرى » اين پايتخت ديرپاى كشور توحيد.

و گرچه سوگمندانه اين مركز هم اكنون در عصر ما - به خاطر خيانت حاكمان خود فروش - با خطر هجوم و حمله گرگان و گرازان آزمند روبروست ولى به فضل الهى و به گواهى تاريخ هيچگاه سقوط نكرده و نخواهد نمود و به اين اميديم كه هر چه زودتر، حصار شب فرو ريزد و صبح صادق بدمد تا شقايق شرف بشكفد و لاله هاى اميد جوانه زند.

و در آن هنگام و هنگامه نسيم را مى بينى كه «آيات پيروزى » را در گوش جانت زمزمه مى كند و چرا نكند كه در آن لحظه هاى حساس رويش گلواژه هاى ارزشهاى انسانى، طبيعت تحول و طبعى تازه مى گيرد و جهان انسانها تولدى ديگر مى يابد.

و تولد آن جهان نو - و آن انسان نو - را بايد جشن گرفت كه با «انسان كامل » سرو و سر و رخصت ديدار دارد.

و آن لحظه و هنگام، زيباترين و دل انگيزترين لحظه هاى شكوه و نقطه اوج بزرگترين همه حماسه هاى خون و شرف و ايثار است كه حماسه سازان، در طول تاريخ آفريده اند. و آن «انسان كامل » و آن حماسه ساز بزرگ «بقية الله » است كه نقطه آغازين قيام آن امام همام «عليه السلام » نيز از كنار «بيت الله » است، چونان نياى بزرگ و نامورش: «خليل الله » و چونان جد گرامى و اطهرش «رسول الله » سلام الله عليهم.

و خدا را، چه مى شود كه در راه باشيم و بر راه باشيم و مشتاق و پويان، مسير يوسف جان را پى گيريم و در پايان اين سير و سلوك، در سر منزل دولت بيدار آن عزيز بار بگشائيم و با ديدار طلعت خورشيد جهان افروز و انسان ساز او، حديث شبهاى هجر را، در بركه مبارك بامداد وصل فرو شوئيم و در حضرتش باريابيم و در فضائى عطر آگين و سرشار از شور و شوق به زبان حال گوئيم:

«يا ايها العزيز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الكيل و تصدق علينا ان الله يجزى المتصدقين ».(5) و اميدمان اين است كه انقلاب اسلامى ما به رهبرى امام امت دام ظله به انقلاب جهانى و مسعود «مهدى موعود ارواحنا فداه » پيوندد.

و حج گزار راستين يك «سالك » است و «سالك از نور هدايت طلبد راه بدوست » (6) وگرنه بسيارند آنان كه در طول تاريخ مكرر و مستمر حج، زحمت «باديه » به «سيم » خريده اند و ميخرند بى آنكه از آن منفعتى معنوى برند و حج گزار بايد حجى گزارد كه او را از «نو» بسازد كه «حج » تجديد ميثاقهاست، و بارور كردن تعهدها و يادآوردن خاطره ها - در سرزمين خاطره ها - و سخن كوتاه:

كه، حج «حج » است و «حج گزار» ميهمان حق است و از انصاف دور است كه از راهى دور يا نزديك كسى را به اين ميهمانى فرا خوانند و او از آداب و مراسم و مقررات اين «بار عام » و اين «مائده عظيم الهى » بى خبر باشد كه اگر بى خبر به اين سفر پردازد و بى خبر«يا بى خبرتر» باز آيد، براى هميشه در آتش حسرت و حرمان خواهد سوخت جز اينكه ديگر بار بربندد و گذشته را تدارك و جبران نمايد.