محی الدین در آینه فصوص

مرتضی رضوی‏

جلد 1 -صفحه : 611/ 247
نمايش فراداده

مورخين اجماعاً نوشته‏اند علت اصلي جنگ‏هاي صليبي، اين بود كه زوّار مسيحي از سرتاسر اروپا به زيارت اورشليم (بيت المقدس) مي‏آمدند و برمي‌گشتند با ناله و زاري از اين كه بيت المقدس در دست مسلمانان است، شكوه مي‏كردند.

اگر محي‌الدين و محي‌الدين‏ها مي‏گذاشتند زوّار مسلمان به بيت المقدس بروند و آن قبله اول‌شان را در زير سلطه مسيحيان ببينند، همان روحيه دفاع (دفاع از قبله اول) در مسلمانان پديد مي‏آمد.

ابن عربي هر دو روي اين سكه را بهتر مي‏ديد و مي‏دانست چه كار كند.

15- باز او مي‏نويسد: ابن عربي «علماي رسمي» را دوست نداشت و بر عليه آنان سخن مي‏گفت، زيرا آنان به دربار سلاطين رفت و آمد مي‏كردند.

توجه: الف: مرادشان از «علماي رسمي» علماي غيرصوفي كه واقعيت‌گرا بودند نه خيال پرداز.

لفظ «رسمي» در اين اواخر به معني «كسي كه قانون او را به رسميت مي‏شناسد ـ يا: دربار او را به رسميت مي‏شناسد» استعمال مي‏شود.

در گذشته بدين معني نبود زيرا در اين معني هميشه صوفيان بيش از علماي واقعيت‌گرا مورد لطف و حمايت خلفا و سلاطين بوده‏اند.

وسرتاسر تاريخ گواه اين مطلب است و لفظ «رسمي» در اصطلاح پيشينيان يك لفظ شناخته شده، با كاربرد شناخته شده است گاهي به جاي اين اصطلاح عبارت «علماي رسوم» به كار مي‏بردند.

يعني علماي ظاهربين و سطحي‌نگر هستند و كاري با حقايق باطنيه ندارند و اهل شريعت هستند.

ظاهراً اين آقاي نويسنده به نكته مهم تاريخي توجه ندارد.

ب: پس خود ابن عربي در دربار سلطان كي خسرو و كي‌كاوس چه مي‏كرد؟ و به اصطلاح اديبان «بائك تجرّ و بائي لاتجر»؟.

اگر يك عالم رسمي هراز گاهي چند درهم از سلاطين مي‏گرفت، محي‌الدين يك قصر را يك جا از كي‌خسرو ‏گرفت.

لابد فرق دو قضيه در همين كم گرفتن و زياد گرفتن است و عيب كار اين است كه عالم واقعيت‌گرا به مبلغ كم قانع است و صوفي تارك دنيا در صدد دريافت مبلغ هنگفت است.

مي‏گويند ابن عربي آن قصر را به يك گدا بخشيد.

ممكن است.

زيرا از سياستمداري مثل او و از نابغه‏اي مانند او چنين كاري بر مي‏آيد.

اما گرفتنش مسلم و بخشيدنش مسلم نيست.

او در قونيه با مادر صدر قونوي ازدواج كرد و سال‏ها در آن جا زيست، آيا در همان خانه زندگي نمي‏كرد؟ پس از مرگ ابن عربي جانشين او مولوي را مي‏بينم كه به راستي درباري شبيه دربار حكام براي خود، درست كرده بود، و هيچ ابائي از به كارگيري لفظ «سلطان» نداشت و نام پسرش «سلطان ولد» بود، مفهومش اين است كه خودش «سلطان والد» است.