الف: ممالك اسلامي از جانب شرق و شمال (شمال درياي خزر، دشت قپچاق تا رودخانه دنيپر) با اقوامي مانند مغولان و اقوام مختلف ترك همسايه بودند كه هم اشتراك در برخي اصول فرهنگي و حتي ديني، پيدا كرده بودند و هم در ميانشان قدرت آن چناني وجود نداشت كه ايجاد تهديد يا مزاحمت، كند.
و نيز همين اقوام مختلف ترك در فاصله ميان فلات ايران و چين فاصله وسيعي به وجود آورده بودند.
ب: اروپا: از جانب ديگر زمينههاي نهضت اروپائي «پرتستانت» و «رنسانس» پيش آمد كه اصل حركت آن در 1500 و زمينههاي آن سالها پيش فراهم شده بود، اروپا را در تب و تاب داخلي فرو برد و آنان را سخت به خودشان مشغول كرده بود.
بدين سان ممالك اسلامي با هيچ تهديد خارجي مواجه نبودند تا امكان ظهور دو قدرت زمينه يافت و محقق گشت.
قدرت صفوي از گرايش تصوف به تشيع پديد آمده بود.
اين خود يك اصل مهم است كه نشان ميدهد تحولات بزرگ اجتماعي در چه مسيري بوده است.
قدرت صفوي با همه گرايش به تشيع گاهگاهي به اصطلاح فيلشان ياد هندوستان ميكرد و از جانب ديگر صوفيان نيز آرام ننشسته بودند در اواخر دولت صفوي تصوف بر دربار و بر برخي از علماء نفوذ كرد.
درست در همان زمانها ملاصدرا تصوف خود را تدوين و تدريس كرد.
در زمان شاه سلطان حسين مردم اصفهان يا صوفي رسمي بودند يا افرادي تصوف زده.
اباحه گرائي صوفيانه و تسامح در شريعت، غوغا ميكرد، گردشگاهها به ويژه ساحل زاينده رود عرصه كثافت كاريها گشته بود.
بهويژه الفاظ و اصطلاحات ركيك و چندشآور و...
در محاورات روزمره شيرينترين كلمات محسوب ميگشت.