پس در اين عالم هستي، چيزي به نام «حد» و «مكان» هست كه رياضي به عنوان يك علم و دانش واقعي و ضروري و مفيد بر آن مبتني است.
پس اگر بگوئيم هم موضوع رياضي (مكان)، خيال است و هم خود دانش رياضي خيال است اولاً: سفسطه را پذيرفتهايم و ديگر همه چيز تمام.
ثانياً: در اين صورت خود همان «واحد» و عدد اول (يك) نيز خيال ميشد پس وجودي، وجود ندارد تا وحدت وجود باشد يا كثرت وجود، و مسئله سالبه به انتفاي موضوع ميشود.
بنابراين، اگر به خاطر حفظ همان «واحد» هم كه شده، بايد واقعيت «مكان» و «حد» را بپذيريم.
و چارهاي غير از اين نيست.
و پذيرش «حد» و «مكان» عين پذيرش «كثرت واقعي» است نه كثرت موهوم.
پس آن صوفي كه «كثرت» را انكار ميكند در واقع خود آن «واحد» را نيز انكار ميكند و دقيقاً «موهومپرست» ميشود.
او توان درك عقيده خود را ندارد.
تجربيترين علم مانند شيمي، وقتي علم ميشود كه به «انتزاع» بپردازد.
هر علم يك «برداشت» است، برداشت از موضوع خودش، پس هيچ علمي فارغ از «برداشت = انتزاع» نيست.
و اگر صوفيان بگويند «علم حجاب اكبر» است ميگويم: حتي آن تصوف و عرفان شما، يك «برداشت» و «انتزاع» است كه ادعا ميكنيد آن را به وسيله كشف وشهود، از عالم هستي انتزاع و برداشت ميكنيد.
پس صحت و سقم يك «برداشت» به انتزاعي بودن و غير انتزاعي بودن آن نيست.
بل بسته به موضوع آن است.
اگر موضوع موهوم باشد آن علم نيز موهوم ميشود، و اگر موضوع، يك امر واقعي و داراي عينيت خارجي باشد، آن علم نيز يك علم واقعي است.
و گفته شد، اگر موضوع رياضي را و «حد و مكان» را موهوم بدانيم خود آن واحد نيز موهوم ميشود.
پس رياضي يك دانش واقعي و مبتني بر موضوع واقعي است.
تعدد عين مكان و عين حد است دقيقاً.
به طوري كه ميتوانيد فرمول بنويسيد: