ليكن اولاً: چرا علامه طباطبائي عدم رعايت راوي نسخه مورد ادعاي مجلسي را «احتمال» ميدهد امّا راويان اصلي مذكور در سند حديث، را كه نه احتمالاً بل قطعاً جاي اشكال هستند و برخيشان ملعون و كذاب هستند، اصلاً مورد توجه قرار نميدهد؟! ثانياً: طباطبائي بدون اين كه كوچكترين اطلاع از آن نسخه و راويان آن داشته باشد، راوي را متهم به عدم رعايت امانت ميكند بل او را تحريف كننده حديث معرفي ميكند.
ثالثاً: اين كه مرحوم طباطبائي ميفرمايد اين نسخه با ديگر فقرات حديث نميسازند، از قضا بر عكس، زيرا جمله مذكور با «و» عاطفه جريان همه فقرات را در يك بستر واحد به راه مياندازد و از اضطراب متن حديث به شدت ميكاهد علاقهمندان ميتوانند متن حديث را در كافي و بحار مشاهده كنند.
در مبحث «بزرگاني كه رفتند و برگشتند» از مجلد اول، عرض كردم برخي از دانشمندان ما در دو دوره علمي و فكري به سر بردهاند مانند شيخ بهائي و علامه طباطبائي و...
همان طور كه اروپائيان در مورد ويتگنشتاين او را دو شخصيت دانسته و از او با «ويتگنشتاين اول» و «ويتگنشتاين دوم» تعبير ميكنند در موضوع بحث ما نيز علامه طباطبائي اول، اين مطلب را نوشته است يعني در وقتي كه هنوز هانري كربن مامور و جاسوس را از خود نرانده بود.
با اين قبيل روايات، نميتوان درباره 10 عدد گردو در يك دعواي حقوقي، حكم داد تا چه رسد به توحيد و اصول عقايد و خداشناسي.
و اين جاي بسي تعجب است از برخي بزرگانمان.
برخي از بزرگان گران قدر ما چرا آن همه حديثهاي روشن، واضح، مبين، تبيان، فلسفي، عرفاني، را نميبينند و به اين گونه روايت بي سند يا با سندي كه در سلسلهاش افراد ملعون، كذاب، واقف بن واقف، ضعيف و...
هست توجه ميكنند؟! و شگفت اين كه حديثهاي همان باب را كه دقيقاً و به طور وضوح در مقام رد «اسم پرستي» آمدهاند و رسماً براي ردّ اين توهم وارد شدهاند را هرگز مورد توجه قرار نميدهند ـ!!! حديثهائي كه تاكيد دارند اسامي خدا صرفاً اسم و نامگذاري محض هستند تا بندگان بتوانند در مورد خدا فهمي داشته باشند وگرنه اساساً خدا اسمي ندارد.