خاطرات

محسن قرائتی

نسخه متنی -صفحه : 266/ 179
نمايش فراداده

مسئوليّت علما

پيرزنى در قم با نخ ‌ريسى خود، خمس وسهم امامش را نزد آيت اللّه حجّت مىآورد، وقتى مىخواست از اتاق بيرون رود عقب عقب مىرفت و خيره خيره به آقا نگاه مىكرد، آقا دليلش را پرسيد؟

پيرزن گفت: مىخواهم خوب قيافه شما را در خاطرم نگهدارم و روز قيامت شما را تحويل خدا بدهم و بگويم: خدايا! من جان كندم و خمس و سهم امامم را به اين آقا دادم تا از دينم حفاظت كند، اگر كم گذاشته او را مؤاخذه كن.

مرحوم آيت اللّه حجّت خمس را زمين گذاشت و زار زار گريه كرد.