خاطرات

محسن قرائتی

نسخه متنی -صفحه : 266/ 232
نمايش فراداده

كارت عروسى

در محل كارم نشسته بودم كه كارت دعوت عروسى بدستم رسيد كه روى آن نوشته شده بود: آقاى..... با دوشيزه فلانى ازدواج كردند بنا بود براى مراسم تالارى كرايه كنيم و جشن باشكوهى براه انداخته و شما مجلس ما را روشن بفرمائيد، امّا توافق كرديم پول تشريفات را به يك دختر و پسر فقير هديه كنيم تا آنها هم به سادگى وارد زندگى شوند. كارت را جهت اطلاع فرستاديم.