درد عشقى كشيده ام كه مپرسگشته ام در جهان و آخر كارآنچنان در هواى خاك رهشمن به گوش خود از دهانش دوشسوى من لب چه مىگزى كه مگوىبى تو در كلبه ى گدايى خويشهمچو حافظ غريب در ره عشقبه مقامى رسيده ام كه مپرس
زهر هجرى چشيده ام كه مپرسدلبرى برگزيده ام كه مپرسمىرود آب ديده ام كه مپرسسخنانى شنيده ام كه مپرسلب لعلى گزيده ام كه مپرسرنجهايى كشيده ام كه مپرسبه مقامى رسيده ام كه مپرسبه مقامى رسيده ام كه مپرس