هشام بن محمد بن سائب بن بشر بن عمرو كلبى در شمار بزرگترين مورخان دوره اسلامى است. پدر وى محمد بن سائب بن بشر كلبى (م 146) نيز از عالمان بنام زمان خويش بوده و فرزند، از ميراث علمى پدر فراوان بهره برده است. ابن سعد نوشته است كه جد وى بشربن عمرو وفرزندانش سائب و عبيد وعبدالرحمان درجنگ جمل در كنار على عليه السلام مىجنگيدند. (270)
وى و پدر به دليل آن كه از سلك اصحاب حديث بيرون بودهخ و روشهاى تاريخى داشته اند، ونيز به دليل گرايشهاى شيعى، مورد طعن فراوان قرار گرفته اند. محمد را در شما سباييها كه نام ديگر روافض بوده ياد كرده اند. (271) با انى حال، دانش محمد به قدرى بوده كه عباد بن صهيب كه اوائل نمى خواست از وى نقل كند، بعدها مجبور شد با واسطه از وى روايت كند. (272) نهايت آن كه در دانش تفسير كه گفته شده مانند نداشت چهره هاى موثق سنى از وى روايت كرده اند، اما در حديث به وى اعتماد نكرده اند. (273)
ابن نديم نوشته است كه محمد بن سائب (م 146) از عالمان كوفه بوده و در تفسير و اخبار و ايام الناس، تخصص داشته، وى تفسيرى نيز نوشته است. (274) طبرى با اشاره به شركت او در قيام اب اشعث، اورا متجرد در تفسير، اخبار و احاديث عرب دانسته است. (275) ابن اسحاق با تعبير حدثنا ابونصر از وى روايت نقل كرده است. سمعانى مىگويد: او كنيه محمد بن سائب را آورده تا شناخته نشود! (276)
هشام فرزند محمد، از برجستگى بيشترى برخوردار است. او همانند پدر وخانواده اش شيعه بوده و در منابع شرح حال وى، به اندازه كافى بر اين امر تكليه شده است. گفته شده كه وى به رجعت باور داشته و نوشتن مثالب صحابه، از نشانه هاى تشيع او دانسته شده است. (277) نجاشى نوشته است كه: كان يختص بمذهبنا. (278)
وى صاحب تك نگارى هاى فراوانى بوده كه بيشتر آنها از ميان رفته و تنها فقراتى از آنها در ساير منابع بر جاى مانده است. بسيارى از مولفان تاريخ نويس آن روزگار از شاگردان وى بوده و از روايات تاريخى او استفاده كرده اند. حوزه كارى وى بيشتر اخبار جاهليت ونيز اخبار مربوط به ايران و يمن بوده و گو اين كه مجموعه هاى عظيمى در اين زمينه گردآورى كرده است. طبعا او نيز همانند پدر يك مورخ بوده است و نه محدث. به همين دليل احمد بن حنبل درباره او گفته است كه هشام صاحب شعر و نسب است. گمان نمى كنم كسى از وى روايتى نقل كند. (279)
تخصص عمده هشام در دانش انساب است. تاءليفات وى در اين زمينه، مادر آثارى است كه بعدها در اين رشته نگاشته شده است. وسعت كار هشام اعجاب آور و نشانى است از نبوغ بلند تاريخى وى. جواد على نوشته است: هشام در استفاده از منابع اصلى و وثائق از مكتوب به ويژه در تاريخ حيره وتاريخ فرس بر پدرش پيشى گرفت. اوزبان فارسى را نيز به خوبى مىدانست. دراين زمينه او قابليت و رشدى را از خود نشان داد كه به معناى فهم علمى تاريخ از يك سوى يك مورخ بود. با اين كه هشام از اتهامات اصحاب حديث در امان نمانده واورا متهم به تزوير و كذب در نقل روايات كردند، تحقيقات جديد نشان مىدهد كه دشمنان او درباره هرآنچه درباره او گفتند بر صواب نبودند. او در كار خويش موفق بود و گامهاى بلندى را در جهت تاءليف آثار تاريخى بر اساس روش علمى برداشت. (280) جواد على در جاى ديگر با اشاره به شيوه روايى طبرى و عدم كافى بودن آن در بررسى درستى و نادرستى نقلها، از شيوه كلبى ستايش مىكد ك به دنبال اسناد رسمى مىگشت وخود در كنائس وديرها به دنبال كتاب ها بود تا با استفاده از آنها به تحقيق بپردازد. (281)
هشام درباره اخبار دوره اسلامى نيز تاءليفاتى داشت و همانطور كه از كتاب تاريخ طبرى برمى آيد وى به طور عمده راوى اخبار ابومخنف شيعى بود. ابن نديم در سه صفحه، تاءليفات اورا برشمرده است. اين آثار در زمينه هاى گوناگونى ازجمله، احلاف (پيمانها)، انساب، الاوائل، اخبار جاهلى، اخبار دوران اسلامى، اخبار شهرها، اخبار شعراء و ايام عرب مىباشد. (282) تحقيقات علمى او در خواندن سنگ هاى قبور لخميان در نوع بسيار جالب و ابتكارى است. (283) آثار برجاى مانده اورا سزگين فهرست كرده. (284)
وچند اثر معروف او النسب الكبير، الاصنام وكتاب نسب معد واليمن الكبير با چند تصحيح چاپ شده است. در تشيّع هشام روايتى جالب نقل شده كه حكايت آن خالى از لطف نيست. زائده گويد: من نزد كلبى رفت وآمد داشتم بر او قران مىخواندم. يك روز گفت: من زمانى مريض شدم وهمه چيز را فراموش كردم. پس نزد يكى از آل محمد رفته، اوزبان خودرا در دهانم نهاد. آنگاه همه چيز را به خاطر آوردم. زائده گويد، به او گفتم: به خدا هيچ گاه روايتى ازتونقل نخواهم كرد. (285) انى اظهار نظر زائده به دليل به اعتقادى او به آل محمد عليه السلام بوده است.