خداوند به سليمان حكومتى بينظير عطا كرد. پرندگان نيز در تسخير سليمان بودند. روزى سليمان در ميان پرندگان، هدهد را نديد. زمانى نگذشت كه هدهد باز آمد و گفت: از سرزمين سبا براى تو خبرى آوردهام. در آنجا زنى با امكانات بسيار و تختى عظيم حكم ميراند و مردم آن در برابر خورشيد سجده ميكنند.
سليمان نامهاى به ملكه آن سرزمين مينويسد و هدهد آن را به مقصد ميرساند. ملكه پس از رايزنى و مشورت با سران، هديهاى براى سليمان ميفرستد كه سليمان آن را نمى پذيرد.
پس از گذشت زمان و مراحلى، ملكه به سوى دربار سليمان بار سفر ميبندد و وارد كاخ سليمان ميشود و به نشانه توبه و ايمان ميگويد:
رَبِّ اِنّى ظَلَمْتُ نَفْسى وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ؛1
بارالها، من بر خودم ستم كردم و باسليمان به خداوند عالميان ايمان آوردم.
1. نمل (27) آيه 44.