ترجمه الغدیر

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

جلد 19 -صفحه : 162/ 83
نمايش فراداده

بدينسان بدينسان "با اشاره دست" سپس ميان او و عثمان پيمان بردارى بست.

آنگاه طلحه و زبير را فرا خواند و گفت: پيش آئيد.- و پيش آمدند- فرمود: شما حوارى من هستيد چنانكه حواريان عيسى بن مريم بودند. بعد ميان آن دوپيمان برادرى بست.

در اين هنگام عمار ياسر و سعد "بن ابى وقاص" را فرا خوانده گفت: اى عمار ترا دارو دسته تجاوز كار داخلى خواهد كشت. سپس ميان آن دو پيمان برادرى بست.

عويمر بن زيد- ابو درداء- و سلمان فارسى را فراخواند و گفت: سلمان تو از خاندان مائى. خدا دانش اولين و آخرين و كتاب اولين و كتاب آخرين را به تو عطا فرموده است. هان اى ابو درداء نمى خواهى ترا هدايت نمايم؟ گفت: آرى مى خواهم پدر و مادرم فدايت اى پيامبر خدا فرمود: اگر حال ايشان را بپرسى جوياى حالت خواهند گشت و در صورتى كه تركشان نمائى ترا ترك نخواهند گفت، و اگر از ايشان بگريزى از پى ات خواهند آمد. بنابر اين مايه خويش به قرض ايشان ده براى روز نيازمنديت، و بدان كه پاداش در انتظارت خواهد بود. آنگاه ميان آن دو پيمان بردارى بست.

سپس به چهره اصحابش نظر افكند و فرمود: مژده بادتان و چشمتان روشن كه شما نخستين كسانى هستيد كه مرا بر كناره حوض ديدار خواهند كرد، و شما در فراترين آشيان هاى بهشتيد. بعد نگاهى به عبدالله بن عمر افكنده گفت: خدا را شكركه هر كه را دوست بدارد از گمراهى مى رهاند و جامه گمراهى بر هر كه خوشدارد مى پوشد.

على پرسيد: اى پيامبر خدا وقتى ديدم نسبت به اصحابت جز من چه كردى جانم برفت و اميدم قطع گشت. اگر اين از خشم تو بر من است بايد به بزرگوارى خويش مرا ببخشى. در اين وقت پيامبر خدا فرمود: سوگندبه آن كه مرا بحق برانگيخت، ترا فقطبه اين خاطر براى آخر گذاشتم كه ترا به خويش اختصاص دهم و تو منزلتى را برايم دارى كه هارون براى موسى داشت با اين تفاوت كه پس از من پيامبرى نيست. و تو برادر منى و وارث من. پرسيد اى پيامبر خدا از تو چه ارثى مى برم فرمود: آنچه را پيامبران پيش از من به ميراث نهادند0 پرسيد: پيامبران پيش از تو چه به ميراث نهادند؟ فرمود: كتاب پروردگارشان و سنت پيامبرشان را. و تو با فاطمه دختر من در كاخى كه در بهشت دارم با من خواهى بود "و تو برادر و رفيق منى. "آنگاه پيامبر خدا اين آيه را خواند: برادرانى "نشسته" بر جايگاه هاى رو در رو. دوستانى در راه خدا كه به يكديگر مى نگرند. "

ابو عمر در " استيعاب " درشرح حال زيد بن ابى اوفى- راوى اين روايت- مى گويد: وى حديث برادرى رابه تمامى نقل كرده است. فقط در سند آن " ضعف " و سستى هست.

ابن حجر در " اصابه " مى گويد: ابن ابى حاتم و حسن بن سفاين و بخارى- در تاريخ الصغير- روايت وى را از طريق ابن شرحبيل از يكى از قريش از زيد بن ابى اوفى روايت كرده اند. مى گويد: به نزد پيامبر خدا "ص" در مسجد مدينه رفتم. بنا كرد بگفتن اين كه فلانى كجاست؟ فلانى كجاست؟ و همچنان جوياى ايشان شده و از پى ايشان مى فرستاد تا به حضورش گرد آمدند. آنگاه حديثى را كه در عقد پيمان بردارى از طرف پيامبر "ص" هست ذكر مى كند. و براى اين حديث، چندين طريق روائى هست بنقل از عبد الله بن شرحبيل.

ابن سكن مى گويد: حديثش ازسه طريق روايت گشته كه هيچيك از آنهابه صحت نپيوسته است. است. بخارى مى گويد: معلوم نيست كه از يكديگر شنيده باشند، و نه ديگرى چنان روايت كرده است. بعضى از ايشان آن را از ابن ابى خالد از عبد الله بن ابى اوفى روايت كرده اند كه صحيح نيست.

از سه طريق روائى يى كه به آن اشاره كرده اند، دو طريق را يافته ايم: يكى طريق ابو اسحاق ابراهيم بن محمد بن سفيان كه مجهول است. وى از محمد بن يحيى بن اسماعيل سهمى تمار نقل مى كند. درباره اين شخص دارقطنى مى گويد: مايه خشنودى نيست. او از نصربن على نقل مى كند كه اگر همان جهضمى باشد- چنانكه مى نمايد كه هم او باشد- ثقه است. و وى از عبد المومن بن عباد نقل كرده است كه ابو حاتم اورا " ضعيف " شمرده و بخارى گفته حديثش قابل پيروزى نيست، وساجى و ابن جارود او را در شمار راويان ضعيف نام برده اند. او از يزيد بن سفيان نقل مى كند. درباره يزيد بن سفيان، ذهبى مى گويد كه ابن معين او را ضعيف شمرده است. نسائى او را متروك خوانده است. ابن شعبه مى گويد: اگر يك درهم به او بدهند يك حديث جعل مى كند. نوشته حديثى دارد كه ابن حبان بر آن ايراد و اعتراض دارد. ابن حبان مى گويد: نوشته وارونه اياست كه به احاديثى كه در آن به تنهائى آمده از آن جهت كه پر از اشتباه است و مخالف روايات راويان " ثقه " قابل استدلال و استناد نيست. عقيلى در بخش راويان ضعيف مى گويد: در نقل روايت به عنوان راوى شناخته نشده است و روايتش قابل پيروى نيست. اين شخص از عبد الله بن شرحبيل نقل مى كند و وى از مردى از قريش خدا مى داند كه او كيست و آيا به دنيا آمده يا هنوز آفريده نگشته است و او از زيد بن ابى اوفى.