افول
غروب كردن و از بين رفتن
تقل
بر مىدارد، بلند ميكند
يتكافأ
مساوى و مثل هم مىشود
ارساها
آنرا محكم و برقرار نمود
تهافت
سقوط كردن و فرو ريختن
انفراج
پاره و جدا شدن
استفاض
بشدت جارى نمود
خد
شكافت
مراح
حيوانى كه در خوابگاه است
سائم
حيوانى كه در چراگاه است
متبلدة
كودن و بىفهم
اكياس
زيركها
خاسئى
ذليل و رانده شده
يتكأد
بزحمت مىافتد، سخت مىشود
لم يؤد
سنگينى نكرده است
ند مكاثر
مثلى كه با كثرت افراد مىخواهد غلبه كند
مثاور
حمله كننده و قيام بر عليه كننده
لم يمله
او را خسته و ملول نكرده است
اتقن
محكم نمود
اهون
آسانتر و راحتتر
احراج
احساس ناراحتى و گناه
يعض
بدندان مىگيرد، زخمى ميكند
قتب
پالان شتر
عازب
شانه حيوان سوارى
لا تصدعوا
شكاف ايجاد نكنيد
غب
نتيجه، ما بعد كار
فورنار
بالا رفتن شراره آتش
اميطوا
خود را كنار كشيد
سنن
راه