لا يجبههم
ايشان را منع ورد نكند
لا يعضههم
ايشان را بهتان نگويد
لا يرغب عنهم
از ايشان اعراض نكند
موفوك
بطور كامل خواهيم داد
رتع
بچرد
خزى
خوارى و ذلت
افظع
دردناكتر
اخفض
پائين بيار
الن
نرم كن
آس
برابر و مساوى كن
حظوا
بهرهمند شدند
طرداء
جمع طريد: رانده شده
معقود
گره شده
نواصى
جمع ناصية: پيشانى
محقوق
حق بگردن هستى
تنافح
دفاع كنى
يقمع
ريشه كن ميكند
خبأ
پنهان نموده است
طفقت
شروع كردهاى
هجر
شهرى است در يمن
مسدد
معلم تيراندازى
ثلم
رخنه و نقص
حن
صدا نمود، اظهار محبت كرد
اربع على ظلعك
در حد و اندازه خود بايست
ذرع
قدر و اندازه، در اصل بمعنى گشايش دو دست و بازوان انسان است
ذهاب فى التيه
بسيار رونده در حيرت و سرگردانى