لبث
توقف كن
هيجاء
جنگ
حمل
نام مردى است (حمل بن بدر قشيرى)
مرقل
سرعت كننده
نحو
بسوى
جحفل
سپاه بزرگ
قتام
گرد و غبار
نصال
جمع نصل: تيغه شمشير و كارد
لم تغبوا
جاهل و بىاطلاع نبوديد
مردية
هلاك كننده
جائرة
از راه حق خارج شده
منابذة
جنگ كردن
جياد
اسبهاى نيك
رحلت
حركت دادهام
ركاب
مركبهاى شتر
ألجأتموني
مرا ناچار كنيد
محجة- نهجة
راه بسيار روشن
انكاس
دنى و پست
نكب
عدول كند
اقحمت
وارد نمود
اوعرت
سخت و دشوار نموده است
غرض الاسقام
نشانه و هدف بيماريها
رهينة الايام
گرو روزگار
رمية المصائب
تير خورده و نشانه مصيبتها
غريم
بدهكار و مديون
نصب
آنچه در كنار راه مىگذارد براى راهيابى
تبينت
كشف كردم
صرح
روشن نموده است