يلقى
مىاندازد
فريسة
شكار دريده شده
اخزيت
بىارزش و معيوب نمودى
بطانة
دوستان سرى و درونى
حرب
خشمگين شده، غارت مال كرده است
فنكت
ديوانه و كم عقل شده است
آسيت
يارى كردى، شريك غم شدى
اختطفت
ربودى، قاپيدى
ازل
سريع السير، بسيار دونده
دامية المعزى
بز مجروح و خونين
كسيرة
پا شكسته
رحيب الصدر
سينه گشاد
حدرت
سرازير نمودى
تسيغ
از گلو پائين مىبرى
هوادة
ميل بترحم، مراعاة خاطر
ضح
در روز چريدن نما
رويدا
آرام آرام، مهلت ده
مدى
جمع مدية، كارد بزرگ
لات حين مناص
نيست وقت فرار
لا تثريب
ملامت و سرزنش نيست
ظنين
كسى كه كه در حقش گمان بد شده است
مأثوم
آلوده بگناه
ظلمة
جمع ظالم: ستمگر
استظهر
بيارى مىگيرم
اقامة عمود
برپانمودن ستون
اسخطت
بخشم آوردهاى