مهيمن
شاهد، كسى كه نظارت و حق قضاوت دارد
روعى
خاطر من، دل من
منحوا
داده شدهاند
تقشعت
ابر برطرف شد
زاح
بر طرف شد
زاح
برطرف شد، روشن شد
طلاع الارض
زمين را پر كردهاند
دول
دولت و دست گردان
خول
بنده و برده
رضائخ
جمع رضيحة: عطائى كه دولت بشخص مىدهد
تأنيب
سرزنش كردن
ابيتم
خوددارى كرديد
ونيتم
سستى نموديد
تزوى
گرفته مىشود، از دست مىرود
خسف
بزمين فرو رفتن
تبوءوا
برگرديد، روبرو شويد
اخس
پستتر
ارق
بيدار و هوشيار
تثبيط
تشويق بحركت ننمودن و قيام نكردن
ندب
براى يارى خواند و صدا كرد
تفشلت
ترسيدى، سست شدى
زبد
روغن رقيق و آب شده
خاثر
روغن غليظ و جامد
هوينا
آسان و سست
تنح
دور شو، خود را بكنار كش
رحب
وسعت و فراخى
شردت
رم دادم، عيبهايش را بمردم فهماندم