قعد
نشست، بازنشست
واتته
باو رام مىشود، اطاعت ميكند
بصرته
او را بصير و بينا ميكند
اعمته
او را كور ميكند
دنا بطوله
نزديك شد با احسان و عطايش
ماتح
بخشش كننده
ازل
شدت و تنگى
سوابغ
چيزهاى كامل و عمومى جمع سابغة
بادى
ظاهر شونده
انهاء
بپايان رساندن
رياش
لباس ظاهرى و زينت
ارفغ
وسعت داده است
ارصد
مهيا نموده است
رفد
عطيه و بخشش
مدد
جمع مدت زمانها
رنق مشربها
آلوده است نوشيدنيهاى آن
ردغ مشرعها
گلآلود است راه آب او
يونق منظرها
خيره ميكند و تعجب مىآورد منظره آن
يوبق
هلاك و تباه ميكند
حائل
متغير، غرور حائل: فريب رنگارنگ
ضوء آفل
نور غروب كننده و پنهان شونده
سناد مايل
تكيه گاه كج، عمودى كه رو بسقوط است
ناكر
جاهل و ناشناس
قمصت بارجلها
لكد مىاندازد با پاهايش، دو پايش را بلند نموده تا سوار خود را بزمين اندازد
قنصت باحبلها
شكار ميكند با حباله و دامهايش
اقصدت باسهمها
بدون تأخير با تيرهاى خود مىكشد