فوق العادة باشد و بزنى كه در زنا كارى افراط نمايد نابغه مىگفتند و چون مادر عمرو عاص در اين كار سرآمد بود نابغهاش مىگفتند
دعابة
شوخى و مزاح نمودن
تلعابة
بسيار شوخىگر
اعافس
مردم را با مزاح و شوخى سرگرم ميكنم
امارس
بخود مزاح را عادت و رويه ميكنم
يلحف
در سؤال اصرار ميكند،
الحاف
اصرار
ال
خويشاوندى و قرابت
قرم
حريف نبرد، يمنح القرم
سبته
مىبخشد بحريف مقعد خود را يعنى عورتين خود را كشف ميكند
اتية
بخشش و عطا
رضيخة
چيز كمى كه به عنوان فوق العاده و تشويق مىدهند
تجزئة
جزء جزء نمودن
آى
جمع آية: علامت
سواطع
جمع ساطعة: آنكه نورش بالا مىرود
مخالب
جمع مخلب: چنگال
علائق
بندها
امنية
آرزو، دهمت: هجوم آورده است
مفظعات
كارهاى دردناك،
فظيع
چيز دردناك
سياقة
رانده شدن، چيزى را بجلو انداخته و برانى
لا يهرم
پير نمىشود
لا يبأس
محتاج نمىشود، بؤس: شدت احتياج