صفحهى 54
معنوى براى حضرت زهرا، سلام اللَّه عليها، هم هست با اين كه آن حضرت نه حاكم است و نه قاضى و نه خليفه. اين مقامات سواى وظيفه حكومت است. لذا وقتى مىگوييم حضرت زهرا، (عليها السلام)، قاضى و خليفه نيست، لازمهاش اين نيست كه مثل من و شماست يا بر ما برترى معنوى ندارد. هم چنين اگر كسى قائل شد كه «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ.» سخنى در باره رسول اكرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) گفته، بالاتر از اين كه آن حضرت مقام ولايت و حكومت بر مؤمنان را دارد و ما در اين باره اكنون صحبتى نداريم، زيرا به عهده علم ديگرى است.
عهده دار شدن حكومت فى حد ذاته، شأن و مقامى نيست بلكه وسيله انجام وظيفه اجراى احكام و برقرارى نظام عادلانه اسلام است. حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) در باره نفس حكومت و فرماندهى به ابن عباس فرمود: اين كفش چقدر مىارزد؟ گفت: هيچ. فرمود: فرماندهى بر شما نزد من از اين هم كم ارزشتر است مگر اين كه به وسيله فرماندهى و حكومت بر شما بتوانم حق (يعنى قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم و باطل (يعنى قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از ميان بردارم.»
پس، نفس حاكم شدنْ و فرمانروايى وسيلهاى بيش نيست. و براى مردان خدا اگر اين وسيله به كار خير و تحقق هدفهاى عالى نيايد، هيچ ارزش ندارد. لذا در خطبه نهج البلاغه مىفرمايد: «اگر حجت بر من تمام نشده و ملزم به اين كار نشده بودم آن را (يعنى فرماندهى و حكومت) را رها مىكردم.» بديهى است تصدى حكومتْ به دست آوردن يك وسيله است نه اين كه يك مقام معنوى باشد زيرا اگر